Wednesday, May 31, 2006

راز و نیاز

همه یه دنیا مشکل دارن و یه کوله پشتی پره درد دل
خیلیها بدبختن
هم مالی هم فرهنگی
هستم اگر می روم گر نروم نیستم
باید بالاخره یه راهی رو در پیش بگیرم و برم
مهم اینه که بدونم کی هستم و کجا می خوام برم و بدونم که باید برم
باید برم تو خلوت خودم
تو انزوا
تا لااقل برای چند لحظه از این عمره بیهوده
خودم باشم
خود شناسی یا شاید خدا شناسی
اما خیلی خسته ام
خیلی وقته از خودم و خدا دور افتادم
و ازشون خیلی دور شدم
خیلی دلم گرفته و خیلی وقته گریه نکردم
اگه کسی دین نداشته باشه
چون به هیچی اعتقاد نداره و هیچی تو دنیا ارضاش نمی کنه
به پوچی فلسفی می رسه
اونوقت جرات می کنه و به خودش اجازه می ده که خود کشی کنه
نه اینکه آدم ضعیف النفسی باشه
ومثلا چون شکست خورده و نمی تونه مشکلاتش رو حل کنه خود کشی می کنه
نه
بلکه چون به قول صادق هدایت که نمیشناسمش
خود کشی جزو خمیره و سر شتش می شه و نمی تونه از دستش فرار کنه
حالا من به اینجا رسیدم
آخر خط
....
رفیق
اهل تفکر باش
همیشه
با آرزوی موفقیت و رو یارویی با روزهای خوش و لحظه های عاشقونه
آی دوست داشتنی دوستت دارم

Tuesday, May 30, 2006

کفر

یا من بی جنبه و بی ظرفیتم یا همتون
دیگه سراغ هیچکدومتون نمی یام
حالمو گرفتید و دلمو رنجوندید
از دوست برای دوست
گر ز آزردن من هست غرض مردن من
مردم آزار مکش از پی آزردن من
خرده بر حرف درشت منه آزرده مگیر
حرف آزرده درشتانه بود
خرده مگیر
هر که عاشق شد جفا بسیار می باید کشید
بهر یک گل منت از صد خار می باید کشید
من به مرگم راضیم اما نمی آید اجل
بخت بد بین کز اجل هم ناز می باید کشید
قلب پاییزی من باغ دل واپسیه
خوندنم ترانه نیست
حق حقه بی کسیه
تویی ناز نسیم صمیمی ترینم
الهی بمی رم غمت نبینم
سر آغاز تو پایان ندارد
تویی اولینم تویی آخرینم
....
فدای صفای وفای دوست

Monday, May 29, 2006

عاشقانه

دیدی اونم رفت اونم تنهات گذاشت رفت
نرو
تو هم مث من نمی تونی دووم بیاری
نرو
تو هم مث من تو غصه کم می یاری
نرو
تو هم می پوسی می میری بی من
نرو
تو هم تاوون غم می دی بی من
نرو
تو که می دو نی من بی تو تو بی من یعنی حسرت
تو که می دونی بی جواب می مونه عشق و عادت
تو که می دو نی کم می شم تو که می دونی کم می شی
تو که می دونی هم آغوش غم می شیم
پس نرو آه نرو
بری جواب روزاتو چی می دی
حرفای ما رو تو گوش کی می گی
تو می دو نی توی این بچه بازی
من و تو هر دو بازنده بازییم
نرو که رفتنت صلاح ما نیست
ببین جدایی تو نگاه ما نیست
نرو نزار بگن عشق یعنی حسرت
نزار که این تمنا بشه نفرت
نرو
برای گریه کردنا یکی دو روز کافی نیست
ما باید همیشه خراب باشیم نمی شه نباشیم خودش می یاد
....

Sunday, May 28, 2006

اگه چشمات بگن آره

آدم توی زندگی خیلی کارا می کنه که چیزی جز پشیمونی و شرمندگی براش نمی مونه
یه لکه ننگ برای همیشه تو پیشونیش می مونه
اما همینا براش یه تجربه بزرگ می شه
توی زندگیم خیلی عاشق شدم
اما همیشه عاشق کسایی شدم که ارزشش رو نداشتن
لیاقت نداشتن
به خدا از لج دلم نمی گم
هر چند که فرقی هم نمی کنه
اصلا برام فرق نمی کنه که شما یا دیگرون یا حتی اونا چه فکری می کنید
واگذار هر کی به یکی عین خودشه
اونا لیاقت منو نداشتن ارزش منو نفهمیدن
حیف آبروم و وقتی که صرف اونا کردم
یه موقع یه عشقی هست آدم رو سبک و پست می کنه
دلش می خواد پنهونش کنه و از یادش بره
یه موقع هم یه عشقی هست آدم رو سبک و آروم می کنه
از اینکه همه بفهمن ابایی نداره و دلش می خواد هم خودش و هم یادش بمونه
حالا می خوام عاشق یکی بشم که عاشقم باشه
اونم مثل من دوستم داشته باشه

می خوام بفهممم عاشقی چیه
از اینکه به خودش یا دیگرون بگم هیچ ترسی نداشته باشم
راحت بتونم بهش ابراز احساسات کنم واحساس منو بفهمه
مغرورنباشه و خودش رونگیره و با حیا و نجیبه وبا لیاقت باشه

ارزش داشته باشه و .... و یه دنیا بخوامش
می خوام به همه نشونش بدم و بگم آره این همونیه که من دنبالش بودم
بیاید ببینید که چه کارایی براش می کنم
اون همه زندگیه منه نفس منه عمر منه
....

Saturday, May 27, 2006

وابدی وا می دی

این شبا یه حال عجیبی دارم
خسته و نالون و دردمند و زخم خورده از مردم و مملکت
اومدم خونه
هیچکی تحویل نگرفت
رفتم پیش رفیق
بی معرفت نارو زد
طبق معمول سراغ خودم رو گرفتم
دیدم خیلی خرابم
بازم عین همیشه رفتم سراغ خدا
گفتم آخدا داغونم
گفت برو
منم مکثی کردم و رفتم
.... حالا
مملکتی که هیچ قانون و نظمی نداره
وآدم شکایتش رو پیش هیچکی نمی تونه ببره
چه فایده داره
بد رقم قاطی کردم
دیگه بریدم

Friday, May 26, 2006

خیلی دور خیلی نزدیک

خود را آنگونه که هستید بشناسید و باور کنید
برای این کار باید با خود
صداقت بی رحمانه داشته باشید
تصویری داشتم
خیال کردم در ساحل دریا با خدا قدم می زنم
در آسمان تصویری از خود دیدم
همه جا دورد پا دیدم
یکی از آن من
و دیگری جا پای خدا بود
وقتی در آخرین تصویر زندگیم به روی شنها نگاه کردم
دیدم که گاهی فقط یک رد پا می بینم
دریافتم که اینها در سخت ترین مواقع زندگیم بوده
برای رفع ابهام از خدا پرسیدم
خدایا فرموده ای که اگر به تو ایمان بیاورم
هرگز تنهایم نخواهی گذاشت
چرا در سخت ترین مواقع زندگی رد پایی از تو نمی بینم
چرا در آن اوقات رهایم کردی
فرمود ای عزیز من من تو را دوست دارم
وهرگز تنهایت نگذاشته و نخواهم گذاشت
اگر در سخت ترین اوقات فقط یک رد پا می بینی
آن رد پای من است
که تو را بر دوش کشیده ام
....
بچه همه جورش هم خوبه هم قشنگه هم دوست داشتنی
و هم نشونه ای از خداست
حالا می خواد بچه آدم باشه می خواد بزغاله باشه

Thursday, May 25, 2006

آبرو

آبرو مثل آب روونه که اگه بره دیگه رفته
دو سه شبه که چشمام به دره خدا کنه که خوابم نبره
تو این قفس که زندونه منه دلم گرفته و منتظره
می خوام که دل به دریا بزنم یه سینه حرفای جا بزنم
چرا کسی نمی گه به من به عشق و امیدم که کجا رفته
شبا که یکه و تنها بمونم با غصه ها تو دنیا بمونم
به کی آخه می تونه بگه اون که پشیمونه چرا رفته
فردا دوباره پاییز می شه باز دل از ز غصه لبریز می شه باز
ای آسمون بهش بگو پشیمون می شی
بسوزه عاشقی قسم که دل خون می شی
همه با هم غریبه هستیم
....

Wednesday, May 24, 2006

همه چیز و هیچ چیز

این که یه جوون نیاز به همسر داشته باشه
( هم از لحاظ جنسی و هم از لحاظ روحی )
و نتونه ازدواج کنه همین خودش یه خدا یه درده بزرگه
هم برای پسر (معمولا از لحاظ مالی) و هم برای دختر (معمولاًاز لحاظ زیبایی ) ا
اگه بخوای دنبال خلاف ساده دوستی بری که روحت داغون می شه
گرفتار عشق و عاشقی و نامردی و سوء استفاده و غیره می شی
که تازه همینم خرج داره
اگه بخوای دنبال خلاف گنده جنسی بری که بازم روحت داغون می شه
گرفتار تنوع پذیری می شی و برات کرم می شه و به قول معروف مود موت می کنه
که تازه بازم همینم خرج داره
و در هر حال فردا همسرت برات تازگی نداره
نمی خواستم اینها رو بگم
می خواستم اینها رو بگم
وقتی توی ظهر داغ تابستون پشت چراغ قرمز ایستادی
و همه توی ماشینهای خارجیشون با گولر روشن راحت نشستن
و یه دختر کوچولوی گل فروش یا پسر کوچولوی دستمال فروش می بینی
که نور شدید آفتاب چهرشو سیاه کرده و از گرمای شدید آفتاب صورتش رو قرمز شده
و هیچکی به هیچیش هم نیست
آدم می تونه چکار کنه این درد رو به کی بگه کجا فریاد بزنه
دلم می خواد داد بزنم مرده شوره همتون کثافتا همتون برید گمشید آشقالا
آره هممون بریم گمشیم هیچ ارزشی نداریم هیچی نیستیم
فقط بلدیم هی با خدا قهر کنیم و هی فحش مملکت بدیم و هی عقدمون رو سر بزرگترا خالی کنیم
وقتی عیب از خودمونه چرا سر دیگرون داد می زنیم
بیایید تا اونجایی که می شه و تا اونجایی که در توانمون هست این اشل رو گوچوک کنیم
تا اونجایی که بتونیم یه کاری انجام بدیم و یه کمکی کنیم
هر وقت آدم خودش رو درست کنه می تونه دور و برش رو هم درست کنه
یکی بیاد به من بگه آخه من با کی طرفم خدا
....

Tuesday, May 23, 2006

خانواده

پدر و مادر و برادر و خواهر تمام بود و نبود آدمی هستن
پدر تکیه گاه و پشتوانه محکم
مادر امنیت و آرامش و امن
برادر همدم و غرور استوار
خواهر غیرت و ناموس نا یاب
امشب مادرم رفت مسافرت و من با یه دنیا دلتنگی توی خونه تنها موندم
همین وجود تنهاش توی خونه به آدم قوت قلب می ده
انگاری واقعا خدا کنارته و احساس تنهایی نمی کنی
امشب با پدرم تنها هستم
پشتم پره و وجودشو بیشتر احساس می کنم
برادر مثل تنه اصلی هست
خواهر مثل کالبد و روح
دلم می خواست خیلی بیشتر بنویسم اما بلد نبودم
خدا کنه همیشه خانواده باشه
وپایدار باشه
....

Monday, May 22, 2006

فراموشی

امشب می خواستم هیچی ننویسم
تا این جوری خودمو و دیگرونو گول بزنمو بگم که پست امشبم با بقیه پستها فرق می کنه
اما دیدم می شه نوشت اما متفاوت
می گن زیبایی در نگاه توست نه در آنچه که می بینی پس بییاید زیبا ببینیم
می گن هر کی دو روزش مثل هم باشه یا مرده است یا زنده است وفقط داره زندگی می کنه
من که خیلی وقته مردم یا نه فقط دارم زندگی می کنم
فراموشی یکی از نعمتهای خداست
فراموشی به این آسونیا نیست امید من دلم از تو جدا نیست
میخوام تو یاد من عشقت بمیره ولی از قلب من مهرت رها نیست
دارم آتیش می گیرم از جدایی ولی هیچکی به فکر قلب مانیست
خدایا پس میون این همه دل چرا حتی یکیشون با وفا نیست
همه دنیا می دونن این حدیثو که آرامش برای عاشقا نیست
...

Sunday, May 21, 2006

پیانو

تو مقدسی مثل عبادتی
امان امان
شیدا شدم
پیدا شدم
پیدای نا پیدا شدم
من او بدم من او شدم
با او بدم بی او شدم
در عشق او چون او بدم
بی او چنین گیسو شدم
....
آخه چه جوری حالیش کنم که
عاشقشم
دوسش دارم
احساس می کنم خیلی وقته عاشقشم
هر روز دارم عاشق تر می شم

Saturday, May 20, 2006

احمد رضا

احمد رضا رو خیلی دوست دارم
خیلی دوسش دارم
با تمام تار و پود تنم و با ذره ذره وجودم
با تمام احساسم و از ته دلم
می میرم براش
مرحم خستگیام و مرحم دلم و ماءمن تنهاییام
هر وقت دلم از همه به درد میومد و دلتنگ می شدم
روی سینه هام می گذاشتمش و براش لا لا یی می گفتم و آروم می شدم
تا صبح روی سینه هام بود و با یه آرامش خاص
فکر می کردم و با هاش حرف می زدم
پای درد و دلام می نشست
هنوز هم
همیشه
فداش
دلم برات تنگ شده جونم
دلم برات یه ذره شده کو چو لو
....

Friday, May 19, 2006

زندگی

زندگی قصه تلخی است
زندگی عین یه باتلاقه که همه دارن توش دست و پا می زنند و تقلا می کنند
اگه آروم یه گوشه تنها باشی بالاخره یه جورایی یه مدتی خوب می مونی
هم با دیدن خریت مردم تأسف می خوری و اشک می ریزی
هم با دیدن نادونیه مردم می خندی که چه جوری برای زنده موندن تلاش می کنند
آخه کار دیگه نمی تونی بکنی
اما اگه وسط همه آروم باشی اونقدر دست و پا رو سرت می زارن که سریع پایین می ری
له می شی , غرق می شی , خفه می شی
آخه می خواستی یه کاری بکنی
و اما اگه می خوی مثل خیلی ها که فکر می کنند زرنگن باشی باید دست و پا رو سر بقیه بذاری
که اینجور آدما فکر می کنند که دارن بالا می رن , نه , بالا رفتن واسشون مهم نیست
همینکه بقیه رو هم بکشن پایین, واسشون کافیه
آخه نمی تونن ببینن
چه قصه تلخی
....

Thursday, May 18, 2006

سرنوشت

امشب یه حال عجیبی دارم
جو گیر و خراب و داغون
فقط می خوام بنویسم
کاش میشد به آسمون گفت
ای آسمون بهش بگو پشیمون میشی
دوریش از هر دوری به آدم نزدیکتر است
وخاصیت عشق این است
تو را به قدری دوست دارم
که رنج و آشفتگی و سر شکستگی را برایت آرزو می کنم
می خواهم چون بیماران بنالی
می خواهم تلخی زهر تحقر را بچشی
به تو رحم نمی کنم چون تو را دوست دارم
چرا که می خواهم نیروهای خفته تو بیدار شود
تا در برابر سختیها و مشکلات روزگار با روحی مسلح پایداری کنی
اگه فکر می کنید با ابراز عشق کردن سبک شدم آره سبک شدم
اما اگه فکر می کنید سبک شدم نه سبک نشدم
....

Wednesday, May 17, 2006

شیدا

نه دیگه این واسه ما دل نمی شه
هر چی من بهش نصیحت می کنم
که بابا آدم عاقل آخه عاشق نمی شه
می گه یا اسم آدم دل نمی شه یا اگه شد دیگه عاقل نمی شه

بهش میگم جون دلم این همه دل توی دنیاست
چرا از این همه دل یک کدوم مثل تو دیوونه زنجیری نیست
چرا یک کدوم مثل دل خراب و صاب مرده من پا پی زنهای خوشکل نمی ره
یک کدوم صبح تا غروب تو کوچه ها ول نمی شه
میگه این دل مگه از فولاده که تو این دور و زمون
چشماشو هم بزاره
هیچ چیزی نبینه
یا اگه دید خم به ابروش نیاره
بهش می گم جون دلم اون دل فولادی دست کم دنبال کیف خودش
دیگه از اشک چشاش زیر پاهاش گل نمی شه
میگه هر سکه می شه قلب باشه اما هر چی قلب شد دل نمی شه
....

Tuesday, May 16, 2006

تبسم

به یاد او و عشق او و تقدیم به او
واژه غریبیست انتظار و تنهایی
واژه ای که روزها یا شاید ماه هاست یا شاید هم .... با آن خو گرفته ام
که چه سخت است انتظار
هر صبح طلوعی دیگر است بر انتظار فرداهای من
خواهم ماند تنها در انتظار تو
چرا نوشتم در برگ تنهاییم برای تو نمی دانم
شاید که روزی بخوانند بر تو عشق مرا
می دانم روزی خواهد آمد می دانم
گریان نمی مانم خندانم برای ورودت ای عشق
تنها می گویم همیشه در قلب منی
می دانم که باز خواهی گشت می دانم
....

Monday, May 15, 2006

دل

روزهاست که دل من خون است
روزهاست که دل من
از پی ناز شقایق
از کوچه ای به کوجه ای روان است
تا شاید گمشده اش را بیابد
....
دلم از همه گرفته و به درد اومده
از خانواده از رفیق از آشنا و نا آشنا و از همه و همه
خدایا هیچکی با آدم رو راست نیست
همه خرده شیشه دارن
آخه چه لزومی داره آدما به هم دروغ بگن
کاش می شد برم یه جایی که هیچکی نباشه فقط خودم باشم و خودم
بازم کاش
....
به هیچکی هیچ ربطی نداره که من چه جوریم و چه کار می کنم

Sunday, May 14, 2006

کلبه

بیا با هم حرف بزنیم وگرنه باید حدس بزنیم
آخه با حدس زدن که نمی شه از دغدغه ها و نیت های همدیگه با خبر بشیم
آخه با سکوت که نمی شه به تفاهم رسید
با سکوت به تفاهم رسیدن مال تو قصه هاست
بیا با هم حرف بزنیم
....

Saturday, May 13, 2006

رفاقت

غرور شناور نیاید به کار
....
از درد سخن گفتن و از درد شنیدن
با مردم بی درد ندانی که چه دردیست
مرد را دردی اگر باشد خوش است
درد بی دردی علاجش آتش است

Friday, May 12, 2006

راز

بیا بریم یه جای دور
یه جای دور و سوت و کور
فقط خودم فقط خودت
فقط فقط خودم خودت

سه ره پیداست
نوشته بر سر هر یک بسنگ اندر حدیثی که اش نمی خوانی بر آن دیگر
نخستین راه نوش و راحت و شادی به ننگ آغشته اما رو به شهر و باغ و آبادی
دو دیگر نیمش ننگ و نیمش نام اگر سر بر کنی غوغا و گر دم در کشی آرام
سه دیگر راه بی برگشت بی فرجام
من اینجا بس دلم تنگ است و هر سازی که می بینم بد آهنگ است
بیا ره توشه بر داریم قدم در راه بی برگشت بگذاریم
ببینیم آسمان آیا هر کجا همین رنگ است
....

Thursday, May 11, 2006

پشت پرده مه

هر وقت جلو آینه می ایستم و به خودم نگاه می کنم
به خودم می گم آخه باید به چی من دلخوش باشه
اون حق داره
امروز عصر توی راه برگشت به خونه
با کوله باری از غم داشتم به این فکر می کردم که
شیرازه از چی میاد و از کجا و واسه چی میاد
خیلی فکر کردم
شیرازه از ش میاد
شیرازه از شرم دخترانه میاد از شور و شوق و شادی و شعف میاد
شیرازه از شماتت میاد از شرافت از شهامت
شیرازه از شبنم و شراره و شرزه و شکوفه میاد از شیرین میاد از شیدا
شیرازه از شمس میاد از شانس از شکوه میاد از شاکی
.... شیرازه از شوکت میاد از
شیرازه از شیراز میاد و تنها میاد و خدا کنه تنها نره
شیرازه از شب میاد شب مهتاب تاریکی شب مهتاب
آره شیرازه از خود شیرازه میاد
شیرازه از شیرینی با یار بودن در رها ترین آرزویی که در زمین و هواست میاد
.... شیرازه

Wednesday, May 10, 2006

خدا

سلام
دیشب یا بهتر بگم بعد از نصف شب
رفتم ام آر آی گرفتم و دردناک ترین آمپول زندگیم رو زدم
یارو بد اخلاق همون زیر دستگاه یه آمپول گنده بدون اینکه بزاره تکون بخورم یا داد بزنم بهم زد
.... دلم می خواست
.... چقدر دل من کوچیکه
تا حالا نیمه شب توی خیابونای خلوت شهر گشتید
و احیانا برید مسیرهایی رو که عمرا نمی تونید بر عکس برید خلاف برید
تا حالا نیمه شب گرسنتون شده و برید شاطر عباس شام بخورید
تا حالا نیمه شب هوس کردید برید بام شیراز و از بالا از نما و سکوت شهرتون لذت ببرید
تا حالا نیمه شب دلتون گرفته و برید دریاچه نمک
و زیر نور ماه با صدای موجهای آب که از با خبر شدن راز دلتون سر به سنگ ساحل می زنند
هم نوا بشید و آواز بخونید
و باور کنید طلوع آفتاب لب دریا بعد از یک شب ماه مثل غروب ساحل زیباست
و بعد هم نیت کنید و تفعلی بر حافظ بزنید و دلی دلی بخونید
خیز تا خرقه صوفی به خرابات بریم شطح و طامات به بازار خرافات بریم
سوی رندان قلندر به ره آورد سفر دلق بسطامی و سجاده طامات بریم
تا همه خلوتیان جام صبوحی گیرند چنگ صبحی به در پیر مناجات بریم
با تو آن عهد که در وادی ایمن بستیم همچو موسی ارنی گوی به میقات بریم
کوس ناموس تو بر کنگره ارش زنیم علم عشق تو بر بام سماوات بریم
خاک کوی تو بر صحرای قیامت فردا همه بر فرق سر از بهر مباهات بریم
ور نهد در ره ما خار ملامت زاهد از گلستانش به زندان مکافات بریم
شرممان باد ز پشمینه آلوده خویش گر بدین فضل و هنر نام کرامات بریم
قدر وقت ار نشناسد دل و کاری نکن بس خجالت که از این حاصل اوقات بریم
فتنه می بارد از این سقف مقرنس بر خی ز تا به میخانه پناه از همه آفاق بریم
در بیابان هوا گم شدم آخر تا چند ره بپرسیم مگر پی به مهمات بریم
حافظ آب رخ خود بر در هر سفله مریز
حاجت آن به که بر قاظی حاجات بریم
....

Tuesday, May 09, 2006

پوچی

خیلی وقته یه جور عجیبی دلم گرفته
از همه چی و از همه جا
نمی دونم از چی و از کجا بگم
آخی که آدم دلش می خواد خیلی چیزا بشه و نمی شه
هیچکی این سختی رو نمی فهمه
نه بلدم شعرها و جملات قشنگ توی وبلاگم بنویسم
ونه بلدم نظرات قشنگ برای وبلاگ دیگران بنویسم
فقط بلدمشعرها جملات قشنگ دیگران رو بخونم و جو گیر و خراب بشم و مدتها .... آره
آره هر کسی یه جوره
اصلا کار بدرد من نمی خوره
خدا منو آفریده که برم
برم یه جای آروم با ساز و آواز و باغ و آب و معشوقه به کامی و .... با زندگی حال کنم
به خودش قسم دیگه هیچی تو این زندگی نیست که منو ارضاء کنه
دیگه با هیچ چیز این دنیا حال نمی کنم
رسیدم به پوچی
فقط هارت و پورت و بی حوصلگیمون و .... برای خداست
دیگه هیچی براش نداریم
یه بار نشده با حضور قلب کامل دو رکعت نماز برای خدا بخونیم
هنوز کلی پله تا ملاقات خدا دارم
....

Monday, May 08, 2006

نفرین

می رم تا پیداش کنم اونه دوای دردم
هر دری رو می زنم کسی جواب نمی ده هر چی صداش می کنم هیچکسی اونو این برا ندیده
دل دیگه تاب نداره تاپ تاپو تاپ نداره برای بودن با عشق شور و التهاب نداره
آخ بگو کجایی ای عشق چه بی صدایی ای عشق نکنه تو هم خسته از این همه ریایی ای عشق
شب که می شه وقتی همه تو خوابن پا می شم کوله بار تنهاییم رو بر می دارم می زارم رو دوشم
تو کوچه راه می یفتم
دنبال عشق می گردم
....

Sunday, May 07, 2006

عشق

آدمی عین رودخونست هر چی عمیق تر باشه آروم تره
آدمی عین کوزه ست تا وقتی خالیه سر و صدا زیاد داره
همه مردم درد دارند
همه مینالند
هیچکی از دل هیچکی خبر نداره
یارو راست می گفت
میگفت
من هم به این دنیا اعتقاد دارم هم به اون دنیا
پس می خوام تو هر دو تاش خوب باشم
هوای عشق تازه نیست به خدا راست می گم
عاشق قدیمی پیره باور کنید
من عاشقشم هنوز هم
دوسش دارم هنوز هم
اما هر چی اصرار کردم فایده نداشت جوابش نه بود
سجاده ام کجاست
می خواهم از همیشه این اضطراب بر خیزم
این دل گرفتگی مدام شاید تاثیر سایه من است که این سان گستاخ و سنگوار
بین خدا و دلم ایستاده ام
آخه خدا چرا اینجوریه چرا من اینجوریم چرا اون.... آخه چرا
دیگه امیدی نمونده نمی دونم امشب رو چه جوری صبح کنم
....

Saturday, May 06, 2006

رفیق

شنبه روز بدی بود روز بی حوصلگی وقت خوبی که می شد غزلی تازه بگی
ظهر یکشنبه من جدول نیمه تموم همه خونه هاش سیاه روی خونه جغد شوم
صفحه کهنه یادداشتهای من گفت دوشنبه روز میلاد منه اما شعر تو می گه که چشم من تو نخ ابره که بارون بزنه
وای اگه بارون بزنه آخ اگه بارون بزنه
غروب سه شنبه خاکستری بود همه انگار نوک کوه رفته بودن
به خودم هی زدم از اینجا برو اما موش خورده شناسنامه من
عصر چهارشنبه من عصر خوشبختی ما فصل گندیدن من فصل جون سختی ما
روز پنج شنبه اومد مثل سقاک پیر رو نوکش یه چیکه آب گفت به من بگیر بگیر
جمعه حرف تازهای برام نداشت هر چی بود خیلی پیش تر از اینها گفته بود
....

Friday, May 05, 2006

اشک

تقصیر ما که نبود هر چی بود زیر سر چشم تو بود
امروز دلم خیلی گرفته بود
اگه نگید عین همیشه که به خدا حق دارید بگید
کلی گریه کردم
آن چیست که از چشم تو تا عمق وجودم جاریست
می دونید نابینا بودن هم خوبه هم بده
خوب و باحاله جونکه آدم خیلی از بدیها رو نمی بینه
بد و سخته جونکه آدم نمی تو نه عاشق بشه آخه معمولا آدم با چشاش عاشق می شه
و کم پیش میاد آدم عاشق مرام و اخلاق کسی بشه
اما خودمونیم انگاری بازم خوبه چون دیگه آدم خیالش راحت می شه
مریم حیدرزاده رو دوسش دارم چون آدمه عجیبیه
چه جوری می شه که آدم نبینه و اینجوری عاشق بشه و اینجوری شعرای عاشقونه بگه
....

Thursday, May 04, 2006

عبادت

خدا گر ز حکمت ببندد دری به رحمت گشاید در دیگری
امشب می خوام نظم وبلاگم رو به هم بریزم
اول می خواستم اینو بنویسم
تنت را برای کسی عریان کن
که ذهنش را برای تو عریان کرده است
بعد خواستم اینو بنویسم
خداوندا از حد گذشته بد حالیم
ای معبود و پروردگارم کیست برای من جز تو تا درخواست کنم که بر طرف کند بد حالیم
ای مولای من از جهت کدام کار به تو شکایت آرم و برای کدامش ناله سر کنم
و بالاخره به خودم گفتم بزار یه کم خودمونی بنویسم
امشب یه حال و هوای عجیبی داشتم
بد جوری دلم گرفته بود
شاید مال زنده شدن خاطرات بود خاطراتم از شکستهای عشقیم
نمی د ونم چم بود
نمی د ونم
امشب با یه نفر اشنا شدم یه دوست پیدا کردم یه دوستی که از آشنایی باهاش خیلی لذت بردم
امشب هم خودم به خودم حال دادم هم خدا
آی رفیق رگه خرییتم گرفت و به خدا فقط یه کم مونده بود به انتهاش برسم
مسیره از انتهای شهرک گتستان تا فتکه نمازی رو 13 دقیقه ای اومدم به خدا راست می گم
با دو تا پراید و یه 206 هم در حال کورس بودم
کی باور می کنه من با پیکان اونا رو سوسک کردم و انداختم تو قوطی کبریت
کلی خالی شدم
فکر می کنم امشب چرت و پرت گفتم
....

Wednesday, May 03, 2006

انتظار

چرا از خود نمی پرسم
کسی را دارم آیا
که احساسم را
اندیشه و رویایم را
زندگیم را
با او قسمت کنم
....

Tuesday, May 02, 2006

اینجا چراغی روشن است

به گل گفتم عشق کیست گفت از من خوش بوتر
به پروانه گفتم عشق کیست گفت از من زیباتر
به شمع گفتم عشق کیست گفت از من سوزناکتر
آخر به عشق گفتم تو کیستی
گفت من تنها یک نگاهم
سخن آغاز گفتن نیست
نگاهی می شود گاهی
کلام اولین دیدار
....

Monday, May 01, 2006

چشمان کاملا بسته

زندگی شاید افروختن سیگاری باشد
در فاصله رخوتناک دو هم آغوشی
....

شهر زیبا

من همونیم که بودم
تو داری عوض می شی
بیا که هنوز کلی حرفای نگفته دارم
....

بید مجنون

سکوت سرشار از سخنان ناگفتنیست
و حقیقت ما در این سکوت نهفته است
سکوت مادر فریادهاست
سکوت من در خودم
....

شبهای روشن

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم
....

پیشنهاد بی شرمانه

زندگی شاید همین باشد
یک فریب ساده و کوچک
آن هم از دست عزیزی
که تو دنیا را جز با او و جز برای او نمی خواهی
من گمانم زندگی باید همین باشد
....

بی وفا

یک زمان یک مکان بالاخره با مرگ میعاد خواهم داشت
کاش آن زمان آن مکان اکنون اینجا بود
....

ضد نقیض

آیا اگر بالهای شکسته این پرنده
به پرواز هم نه
به خمیازه ای باز شود
به هفت آسمان تو
یک ذره بر می خورد
....

غیر نرمال

.... اون منم

مجنون

می خوای منو رها کنی و بری
برو
به درک
نبض من آرام میزند
مثل یک مرده
....

مالیخولیا

یادم باشد
حرفی نزنم که به کسی بر بخورد
نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد
راهی نروم که بیراهه باشد
خطی ننویسم که آزار دهد کسی را
یادم باشد
روز و روزگار خوش است
همه چیز رو به راه و بر وفق مراد است و خوب
تنها
تنها دل ما دل نیست
.... آره

مازوخیسم

خوب می دانی و می دانم
تو تنها نیازمند یک نگاهی
تا به تو دل دهد
آسوده خاطرت سازد
بگشایدت تا به در آیی
من پا پس می کشم
و در نیم گشوده به روی تو بسته می شود
....

مجهول

نه به خودم اهمیت می دهم
که وسوسه آنرا داشته باشم
که مرا درست بشناسند
و نه به بینش و فهم عموم اعتقاد دارم
که چگونه خواهند دید و خواهند یافت
و تنها به سرنوشت مردم می اندیشم
.... نه به نظرشان

اعتراض

با خودم قرار گذاشتم
تا همه خاطرات تلخ رو فراموش کنم
روزها بودکه گم شده بودم
یا شاید هم گم کرده بودم
راه رها شدن از فریادهای درونم را
اینجا که رسیدم
رودخونه بود وکوه و درخت و پرنده
... ساز و آواز
اما کسی نبود
یک هم راز یک هم درد
ساز داشتن اما
کسی نوای دل من را نمی نواخت
گم کرده بودم همه چیزهای خوب را
نغمه دلم خاموش شده بود
.... و