Monday, May 28, 2007

حرف عشق تو رو با کی بگم همه حرفا آخه گفتنی نیست

خوب که فکر می کنم
.... می بینم هیچکی تو زندگیم نیست


شاید یه لحظه ای دیگه

.... فرصت عاشقی بشه

Sunday, May 20, 2007

شیرین

چشمان به راه مانده مادرم مانند بارانی سیاه می بارید
شاید می دانست که نگاهش دیگر فروغی برای روشن کردن زندگیم ندارد
شاید می دانست که پناهگاه رویاهایم همه و همه به ویرانه هایی مبدل گشته
و دیگر مروارید چشمانش نمی تواند زینت بخش ویرانه های آرزوهایم باشد
و او در آن کنار زیر درخت بید با لبخندی وحشت زده و چشمانی بی سو چشم دوخته بود به بدن خسته آرمان هایم
و من دیدم فرو ریختن تک ستاره های چشمانش در عمق سیاهی که برای من به ابتذال کشیده شده بود
....
انسان سه راه دارد
راه اول از اندیشه می گذرد که این والاترین راه است
راه دوم از تقلید می گذرد که این آسان ترین راه است
راه سوم از تجربه می گذرد که این تلخ ترین راه است
مهمترین مسئله و تصمیم زندگی انسان زمانیست که
چیزی را از همه مهم تر بداند
و زندگی هر کسی زمانی آغاز می شود
که جهات زندگی خود را تعیین می کند

Tuesday, May 15, 2007

چار کلوم حرف حساب

تو اون دوره مردا میرفتن سربازی مرد بشن و الحق مرد میشدن ، سرباز جرات نداشت جلو مافوقش خبر دار وای نسه وگرنه بابابزرگشو میا وردن جلو چشش حالا سرهنگ تمام التماس سربازش می کنه که مثلا" بره طبقه بالا و براش یه امضا بگیره و بیاد ، نظامی های قدیم عزت و احترامی داشتن که وقتی یه سرهنگ سر صف صبحگاه داشت واسه یه گردان سخنرانی می کرد وقتی مافوقشون از پشت می یومد همه سربازا بر می گشتن و براش احترام می زاشتن ، حالا رئیس حوزه نظام وظیفه که به اصطلاح سرهنگ تمام هست بهش می گی واسه چی معاف 6 ماهه می دید می گه واسه اینکه بتونی تو تیر کنکور بدی می گم من 25 سالمه لیسانس مملکتم کنکور واسه چی می گه خوب میدیم که ببینیم تا 6 ماهه دیگه شاید دست یا پایی که شکسته خوب بشه بعد بری می گم من ام اس دارم 10 ساله تحت نظر دکترم می گه آقا الان بهت معافی نمی دیم می گم چرا می گه باید تو اندازه اونی که داره دو سال تو سربازی عمرش جلو خودش می بینه داره تلف میشه تلف بشه . تو اون دوره چهار تا تیمسار نداشتیم حالا تو سر سگ بزنی تیمسار شده رو حساب آدم فروشی و چاپلوسی و پارتی درجه میدن جوری شده که پاس بخش شب درجه دار هست ، توقع دارن بوی عرق بدی و ریش بزاری و چرک از سر و کولت بباره و لباسات شیش ماه یه دفه شسته نشه و عین سوفور شهرداری باشی و عقده ای نه تر و تمیز و مرتب و موی سر و صورت اصلاح شده و لباسا تمیز و اتو خورده . یه نظامی زمان شاه شده رئیس یه شرکت نیمه خصوصی روغن نباتی بزرگ طوری شده که پول تلفن دو ماهه شرکت ازششصد هزار تومن رسیده به صد و پنجاه هزار تومن و فروشش توی ماه از 40 میلیون رسیده به 60 الا 70 میلیون و نظم و انظباط ازهر دنبیلی و هر وقت شد بری سر کار شده به دقیق ساعت 7.30 ورود 3.30 خروج دیگه از چک برگشتی و غیره هم خبری نیست از طرفی می دونه که کی کجا کی میره و کی میاد و چیکاره هست و چیکار می کنه تازه همه ازش راضی هستن . اون زمان همه عرق خور و قمار باز و لات و قمه کش بودن و همونا که نظامی زمان شاه بودن و همون لاتها که والله همه لوتی بودن برین بشینین پای صحبت قدیمی ها تا بهتون بگن همونا رفتن و شیمیایی شدن و اسیر شدن و جنگیدن و از خاک این مرز و بوم جلو عراقی که از لحاظ مالی عربستان ساپورتش می کرد از لحاظ بمب آلمان از لحاظ اسلحه امریکا و انگلیس دفاع کردن تازه بعدش هر چی چاپلوس و متملق بود شده همه کاره طوری که رئیس هر چی بیمه و شرکت نفت و جاهای پول خفه کن هست دسته یه مشت دهاتی و متملق همون زمانه والله یکی اون موقع زیر آب یکی دیگه رو می زد پدرشو در می آوردن حالا آدم فروشی وسیله پول در آوردن هست و هر کی بیشتر بفروشه حقوق و مزایاش بیشتره اما الان فلانی در میاد می گه ما توانمون برای مقابله با امریکا حداکثر 15 روز هست چرا چون اون موقع همه لات و لوتی و عرق خور بودن سرا بالا و همه جوونا رعنا بودن اما حالا جوونا همه پیزوری و معتاد و تو سری خور هستن . اون موقع چار تا تحصیل کرده و چار نفر که شیرشو کشیده بودن تا یه درجه بهش بدن همه کاره مملکت بودن حالا هر چی بی سواد و چاپلوس هست شده همه کاره مملکت . امیریکا میلیون دلار هزینه می کنه تا یه پسر 15 ساله که با رایانه خونگیش حساب بانک ها رو جابجا می کرده دست گیر کنه بعدش میاردش توی ناسا و می گه هر چی دزدی می کردی من 10 برابرش بهت میدم تو بیا وایسا از مخت اینجا استفاده کن اون وقت شهرام جزایری که ارزی رو که وارد کشور می کرده از ارز یک ساله بانک مرکزی بیشتر بوده رو به راحتی ول می کنه بعد هم اون بر می گیردش تا مثلا" بگه ما اطلاعاتمون قوی هست نمی گه از این بشر و امثال اون مثل کرباسچی استفاده کنم تا مملکت یه تکونی بخوره . مملکتی که تو خیابونش موتور خلاف میاد تو سینت بهت چپ چپ نگاه می کنه اگه حرفی هم بزنی دو تا خلویی هیچی نفهم تیکه تیکت می کنن که چرا حرف زدی و پلیس 110 هم بعد از خون و خونریزی و اورژانس وقتی همه چی تموم میشه میاد می گه چی شده تا بخوای توضیح بدی یا اعتراض کنی با حال بدت فحشت می دن و می گن هیچی نگو وگرنه میری بازداشتگاه کجاش امنیت داره مملکتی که روز روشن دخترا رو می دزدن و بهشون تجاوز می کنن و بعد هم می کشنشون و هیچ آبی از آب تکون نمی خوره و کسی به روی خودش نمی یاره چه به درد می خوره کجاش ارزش دلسوزی داره . یادمه اون سالایی که تازه پیش دانشگاهی اومده بود ما به خدا تو پیش دانشگاهی هم جرات نداشتیم موهای سرمون از شیش بالاتر بره تازه تابستونا یادمه به خدا می ایستادم روبروی آینه موهام رو همه جوره تاب میدادم بابام می گفت خجالت بکش این شخصیت تو نیست حالا موی صورتشون هزار تیکه هست ریش کچشون بلند و کتیرا خورده موهای سره دانش آموز راهنمایی اجق وجقیه ، یادمه تو دبیرستان یه بار یه نوار برده بودم واسه یکی از رفقام پرونده تشکیل دادن و والدین خواستن و کارم به اداره کشید و کلی بدبختی و خفت کشیدم حالا بچه مدرسه ای ها تو موبایلشون انواع فیلما و عکسا و کلیپ های خفن دارن و تازه هر چیز دست اول بخوای اول می رسه به دست بچه مدرسه ای ها ، علاوه بر این همه فیلم و عکس سکسی که دخترا و پسرا از خودشون می گیرن و تو اینترنت می زنن و همه جا پخشه دختر مدرسه ای ها با موبایلاشون یه کلاس منظم می رقصن و فیلم می گیرن و صحنه های خفن فیلم سکسی رو اجرا می کنن . خانم تو این مملکت اوضاش کساده دیگه برو برس به حساب بقیه مملکت . همه مملکت یه طرف آموزش و پرورش که فرزندا رو تربیت می کنن و مهم ترین نقش تو سیستم سیاست و فرهنگ و همه چیز یه مملکت داره به عهده اوناست بدبخت تر از همه ، برنج تایلندی درجه آشغال با مرغ یخ زده رضا شاه نه محمد رضا شاه با گوشت کپک زده مونده از قبل گاو که پای دولت در اومده دوازده هزار تومن میدن بهشون سی و دوهزار تومن طوری که بابای تحصیل کرده من از انگلیس ودانشگاه شیراز با دو تا مدرک لیسانس ریاضی و ادبیات بعد از سی سال خدمت 250000 تومن حقوق اندازه رفته گر شهرداری و نظافت چی مدرسشون می گیره اندازه یک دوازدهم فلانی دیپلم که رو حساب خرکی شده رئیس یه قسمت پتروشیمی ، بابای من تو اون دوره هم خونه خرید هم ماشین هم خانواده رو برد سفر خارج و هم صاحب همه چی شد حالا تو این انقلاب والله همون خونه و ماشین و همون زندگی با این تفاوت که از 400000 تومن حقوق مشترک پدر و مادرم زوج فرهنگی فقط 30000 تومن می مونه با 4 تا فرزند و 4 تا عروس و داماد و 4 تا نوه چون وام برای خرید یه وسیله ضروری بعد از چار تا ضامن حقوق بگیره و چار ماه تو صف وایسادن با سود 17 درصد گرفتن تا بزنن به یه زخم کوچیک این زندگی ، عزت و احترام اون زمان که شب با خانواده با نشون دادن کارت فرهنگی اسکورتت می کردن تا خونه کجا و حالا که یه جواب درست و حسابی بهشون نمی دن کجا . پست فطرت ها توقع دارن بریم و رای هم بدیم . اختلاف طبقاتی جوریه که زیر پای یه خواهر و برادر و مادر و پدر تو یه خانواده چار تا ماشین به نام های رونیز و سوناتا و ماکزیما و زانتیا هست ( والله به چشم نشونتون میدم ) ولی دخترای مدرسه مامانم هر روز سوئ تغذیه دارن و روزی نیست که علاوه بر اینکه معلمای مدرسه غذا اضافه درست می کنن و می برن تو مدرسه میدن به بچه ها بازم با این وجود اورژانس نیاد و چند تا رو نبره بازم قبلنا می گفتن طرف نون نداشته باشه میره نون و سیب زمینی می خوره حالا که نون بازاری آشغال شده دونه ای 20 تومن سیب زمینی کیلویی 500 تومن
مملکتی که دختر دبیرستانی رو بلند می کنن و ازش سوئ استفاده می کنن و بعدم ولش می کنن وسط بیابون مملکتی که بچه اول دبستان رو می دزدن و بهش تجاوز می کنن و بعد هم می کشنش میندازن توی راه فاضلاب و باباش باید 8 میلیون دیه بده تا قاتل رو دار بزنن و مجازاتش کنن
.... واسه خاطر اینه که
شاش که نه اسهال کردم به این مملکت که
ایشالله یه بمب بزنن اول این مملکت و آدمای دزد و متملق و آدم فروش و کلاه سر هم بزار و لجن خراب بشه بعد هم کل دنیا و آدماش تا نسل هر چی اول ایرونیه دوم آدمه منقرض بشه
گربه وقتی دستشویی می کنه یه جا رو می کنه بعد هم گل میریزه روش تو این مملکت یه دستشویی تمیز نیست ، ناگفته نماند ما هنوز مهد تمدن هستیم و امریکاییها هنوز یه وان رو پر آب صابون می کنند و چند تا چند تا میرن توش و بعد هم بدون دوش خودشونو با حوله خشک می کنن یا ژاپنی ها که میان تو شرکت اشک نظافت چی ها رو در میارن که بابا اینا با دستمال خودشونو تمیز می کنن مدفوعشون هم میزارن میرن به امون خدا و این شده پیشرفت و تمدن که ما میایم از اون احمقا که مخ های مملکت خودمونو بردن تا به اینجا رسیدن تقلید می کنیم از حیوونایی که با دختر 10 ساله فیلم سکسی پر می کنن ، چقدر ما بدبخت و تو سری خور هستیم آخه به چی افتخار کنیم به این که هر چی مخ تو دنیا هست و داره کشورها رو به پیشرفت می رسونه همین ایرونی های خودمون هستن که هر چی وای میسن و می گن این مملکت ارزش موندن داره اما می بینن اینطور نیست ، اون پست فطرت هایی که مدعی شدن می خوان چه گلی به سر ما بزنن آخه نمی بینن و نمی فهمن که ما یه عمر مورد استثمار اروپا و امریکا و انگلیس بودیم حالا وقتشه لااقل یه کم به این مردم برسیم ، به خدا حکومتی که به حق نباشه موندگار نیست بزرگان دنیا و این مملکت کی می خوان بفهمن . انگلیس حکومت 800 ساله داره و ما تو هر قرنی کلی جنگ و خونریزی و حکومت و غیرو داشتیم و شاید باز هم داریم و به خاطر همینه که همیشه عقب بودیم و همیشه عقب می مونیم.
از اسلام فقط همینا به ما ارث رسیده نه چیز دیگه
....

Tuesday, May 01, 2007

به اندیشیدن خطر مکن روزگار غریبیست نازنین

اي دوست من
من آن نيستم كه مي نمايم نمود پيراهني است كه به تن دارم پيراهني بافته ز جان كه مرا از پرسشهاي تو و تو را از فراموشي من در امان مي دارد آن مني كه در من است در خانه خاموشي ساكن است و تا ابد همان جا مي ماند ناشناس و در نيافتني من نمي خواهم هر چه مي گويم باور كني و هر چه مي كنم بپذيري زيرا سخنان من چيزي جز صداي انديشه تو و كارهاي من چيزي جز عمل آرزوهاي تو نيستند
هنگامي كه تو مي گويي باد به شرق مي وزد من مي گويم آري به مشرق مي وزد زيرا نمي خواهم تو بداني كه انديشه من در بند باد نيست بلكه در بند درياست تو نمي تواني انديشه هاي دريايي مرا دريابي و من نمي خواهم كه تو دريابي مي خواهم در دريا تنها باشم
وقتي كه نزد تو روزست نزد من شب است با اين همه من از رقص روشناي نيم روز بر فراز تپه ها سخن مي گويم و از سايه بنفشي كه دزدانه از دره مي گذرد زيرا كه تو ترانه هاي تاريكي مرا نمي شنوي و سايش بالهاي مرا بر ستارگان نمي بيني و من گويي نمي خواهم تو ببيني يا بشنوي مي خواهم با شب تنها باشم
هنگامي كه تو به آسمان خودت فرا مي شوي من به دوزخ خودم فرو مي روم حتي در آن هنگام تو از آن سوي مغاك بي گذر مرا آواز مي دهي (همراه من رفيق من) و من در پاسخ تو را اواز مي دهم (رفيق من همراه من) زيرا من نمي خواهم تو دوزخ مرا ببيني شراره اش چشمت را مي سوزاند و دودش مشامت را مي آزارد و من دوزخم را بيش از آن دوست مي دارم كه بخواهم تو به آنجا بيايي مي خواهم در دوزخ تنها باشم
تو به راستي و زيبايي و درستي مهر مي ورزي و من از براي خاطر تو مي گويم كه مهر ورزيدن به اينها خوب و زيبنده است ولي در دل خودم به مهر تو مي خندم گرچه نمي خواهم تو خنده ام را ببيني مي خواهم تنها بخندم
دوست من تو خوب و هوشيار و دانا هستي يا نه تو عين كمالي و من با تو از روي دانايي و هوشياري سخن مي گويم گرچه من ديوانه ام ولي ديوانگي ام را مي پوشانم مي خواهم تنها ديوانه باشم
دوست من تو دوست من نيستي ولي من اين را چگونه به تو بگويم راه من راه تو نيست گرچه با هم مي رويم دست در دست
....