! من و تو نزدیکیم ... به فاصله سکوت دلربای بین من و تو
تو را و مرا، بی من و تو_ بن بست خلوتی بس
: واسه اون
من اینجا بس دلم تنگ است
همیشه یه چیزی کمه
مثه الان که دلم سیگار می خواد
با همین حس و حال و با همین اشکا
یعنی خدائی همش الکی بود هان ، چقدر من خوش باور بودم
تو رو خدا یکی بیاد و ازش بخواد که بهم بگه ( باشه ، قبول ، منو هیچ وقت نخواد ) یعنی تو هیچ وقت منو دوسم نداشتی که به خدا دارم آتیش می گیرم
فقط همین
باورش سخته می فهمید
امشب از اون شباست
همیشه یه چیزی کمه
مثه الان که دلم سیگار می خواد
با همین حس و حال و با همین اشکا
یعنی خدائی همش الکی بود هان ، چقدر من خوش باور بودم
تو رو خدا یکی بیاد و ازش بخواد که بهم بگه ( باشه ، قبول ، منو هیچ وقت نخواد ) یعنی تو هیچ وقت منو دوسم نداشتی که به خدا دارم آتیش می گیرم
فقط همین
باورش سخته می فهمید
امشب از اون شباست
سه شنبه 06/12/87
: واسه خودم
باید اهمیت در نگاه تو باشد نه در آنچه می نگری
قسمت کردن تنهائیات با کسیکه توی پیله تنهائیش لذت می بره و حاضر به پروانه شدن نیست خیلی سخته
خیلی سخته اینکه بخوای با کسی باشی که می دونی تنهائیش مال هر دوی شماست
اینکه باید با هم باشید تا پروانه بشید و لذت پرواز رو حس کنید و اون از پرواز فقط در انتظار موندن رو بلد باشه درد داره
اونقدر که تمام بدنت کرخت می شه و توان رفتن باقی نمی مونه و خسته ور میره از آرزوهای درازی که تنها تا اینجا کشونده
می مونی ، نه می تونی جلو بری و نه حاضری به عقب باز گردی
گشتن دنبال راه تازه ای که دری در اون نباشه هم درد آوره ، صحبت از سال از عمره
شاید موندن و در رو برداشتن منطقی تر باشه ، باید بزارم ، باید سعی کنم این در رو بشکنم
باید تلاش کنم برای گره خوردن دستم با دست و دو پائی که پرواز رو تکمیل می کنه ، باید قد راست کنم و بی وقفه بکوشم
گاهی ایستادن و توقف کردن ، باز کردن راه واسه بالا رفتنه
ای دانای پنهان و آشکار ، جز به اراده و رحمت تو ، تلاش و اراده من ناتمام
پس یاری ام کن ، مشت بر جان ناتوانم نه و یاری ام کن ، آمین
14/01/87 چهارشنبه
خیلی سخته اینکه بخوای با کسی باشی که می دونی تنهائیش مال هر دوی شماست
اینکه باید با هم باشید تا پروانه بشید و لذت پرواز رو حس کنید و اون از پرواز فقط در انتظار موندن رو بلد باشه درد داره
اونقدر که تمام بدنت کرخت می شه و توان رفتن باقی نمی مونه و خسته ور میره از آرزوهای درازی که تنها تا اینجا کشونده
می مونی ، نه می تونی جلو بری و نه حاضری به عقب باز گردی
گشتن دنبال راه تازه ای که دری در اون نباشه هم درد آوره ، صحبت از سال از عمره
شاید موندن و در رو برداشتن منطقی تر باشه ، باید بزارم ، باید سعی کنم این در رو بشکنم
باید تلاش کنم برای گره خوردن دستم با دست و دو پائی که پرواز رو تکمیل می کنه ، باید قد راست کنم و بی وقفه بکوشم
گاهی ایستادن و توقف کردن ، باز کردن راه واسه بالا رفتنه
ای دانای پنهان و آشکار ، جز به اراده و رحمت تو ، تلاش و اراده من ناتمام
پس یاری ام کن ، مشت بر جان ناتوانم نه و یاری ام کن ، آمین
14/01/87 چهارشنبه