Friday, March 30, 2007

ای برده امان از دل عشاق کجایی برخیز که داد از من بیچاره ستانی

همه واسه زندگی یه سری دلائل دارن و نهایت می خوان لذت ببرن و به آرامش برسن
من یه پله بالاتر رفتم و به این نتیجه رسیدم که حتی به خودم می گم که به آرامش برسم یا لذت ببرم که چی بشه
خدایا من به پوچی مطلق رسیدم
آخر خط .... خودکشی
یه سری اعتقادات که خودم ساختم و بهشون ایمان دارم و نه خدا رو قبول دارم و نه هیچ چیز دیگه
آدم یه موقع یه گناه می کنه یه گناهی که شاید از نظر هیچکی حتی طرف مقابل گناه نباشه شاید حتی خنده دار هم بیاد آره شاید واقعا" هیچی نباشه ولی یه خود خواهی یه دعوا خود آدم با خودش هست درگیری که جسم و روح با هم مستقیم دارن و عقل این وسط بی طرفه فهمشم واسه دیگری سخته ولی هست واقعیت داره
که شاید بشه گفت گاهی متاسفانه پای یکی دیگه میاد وسط و ناخواسته اونم گرفتار می شه اما تا بخوای برای اون حالی کنی اون اتفاقه افتاده که نباید می افتاده و تو خودت رو مقصر می دونی
وقتی می شینی با خودت حساب دو دوتا می شه چهار تا رو می کنی می بینی خودت پیش وجدان خودت ناراحتی
هر چقدر هم طرف مقابل که تو هستی یا اصلا" خدا بیاد پایین و بگه فایده ای نداره و این وجدان بد جور عذابت میده
نه می تونی برگردی و نه می شه برگردی و نه می تونی بری و نه میشه بری
باورها و اعتقادات خودت رو خراب کردی و پای یکی دیگه هم کشیدی وسط هم عذاب وجدان واسه طرف داری هم شرمسار پیش خودت
اینجا نه خدایی هست نه طرف مقابل و نه هیچکس دیگه خودت هستی و خودت
با هزار بار معذرت و گذشتن سال ها و هیچ جور اون زخم اون حکی که روی مغز شده پاک نمی شه آخه مغز بی شعور هست و یه کامپوتر بزرگه که فقط دستور می گیره و تحلیل می کنه و جواب می ده از عشق و احساس بویی نبرده و هیچی روش پاک نمی شه
کاش مسلمون بودم و بعد از گناه می رفتم توبه می کردم و مجازات میشدم یا مسیحی بودم و می رفتم پیش راهبه و اعتراف می کردم یا .... و آروم می شدم
اما وقتی خودت یه سری اعتقادات رو برای خودت ساخته باشی و بهشون ایمان داشته باشی و یه هو بزنی زیره همه چی یه هو همه چی به گا بره با دست خودت به فاکشون بدی اونوقت باختی و همه چی خراب شده و باید از اول شروع کنی که خدا کنه دیر نشده باشه
بحث سره توبه نیست و نمی گم ترک گناه سخت نیست اما پشیمونی آدم رو روانی می کنه
بحث سره بی وجدانی یا خیانت یا نامردی یا حتی پشیمونی و .... نیست بحث سره یه کار شاید اشتباه هست که بر خلاف باورهات بوده و بد بوده و داره اعصابت رو خورد می کنه
اگه نگی نامردیه و فکرت اذیتت می کنه اگه بگی بدبینی میاره و زندگی اذیتت می کنه

نمی دونم من دارم اشتباه فکر می کنم و معنی زندگی رو بد فهمیدم یا اینکه واقعا" زندگی اینه
جون بکنی و بدوویی و پول در بیاری و خونه و ماشین بخری بعدم جونت بالا بیاد و تلاش کنی نگهشون داری یا بهترشون کنی یا تلاش کنی واسه یه لقمه نون بره پایین و بعدم تلاش کنی واسه اینکه همون لقمه نون بیاد بالا و .... داره حالم به هم می خوره از خودم و مردمی که خداشون بعد از تلاش واسه شخصیت و تحصیل و ثروت و غیره و غیره همون یه تیکه گوشت میون دو پا هست

دلم یه ماشین استیشن بزرگ می خواد که توش کتاب بفروشم یا قهوه درست کنم و بفروشم یا .... و این شهر و اون شهر بگردم هم دوره گردم و هم خرجمو در میارم و هم می گردم وحال می کنم و هم مطالعه می کنم و هم .... و خلاصه زندگی می کنم البته یه اهل دل هم پیدا بشه حرف نداره
دلم یه دوست دختر خوب مي خواد
یه دختر پاک و خوب و معصوم و مهربون که یه عمر با هم زندگی کنیم
یه دختر اهل دل و احساساتی که باهاش شریک بشم
اهل مهریه و جهیزیه و این حرفا نبستم
می خوام مثل دو تا دوست که نه به خاطر دانشگاه یا کار یا چیزای دیگه مجبور شدیم با هم خونه بگیریم و یه مدت همو تحمل کنیم که به خاطر عشق و دوست داشتن قراره با هم لذت ببریم
تعهد ببندیم و وفادار بمونیم
مهم نیست که کی چه جوری فکر می کنه
مهم اینه که من فکرم بر اینه که باید حجاب کامل رعایت بشه و من می خوام زنم چادری باشه و فقط واسه من لخت بشه و آرایش کنه و برقصه و .... و باید مال منی باشه که بهش تعهد دادم و وفادارشم
مهم نیست که همه می گن ارتباط قبل از عروسی باید چه جور باشه
مهم اینه که من نظرم بر اینه که چه پسر و چه دختر باید باکره باشن و نه فقط سکس که عشق بازی هم باید بار اول با اونی باشه که قراره یه عمر باهاش باشی و حتی نیاز عاطفی

Wednesday, March 14, 2007

چهار شنبه سوری

ما قبل از اینکه عرب و مسلمون بشیم ایرانی اصیل با فرهنگ واقعا" غنی و زیبا هستیم
دین خوب و کاملمون زرتشت بوده و اعتقادمون بر ساختار همه چی با آتش و آب و خاک و هوا هست
اصالتمون رو با یه شب تو سال به نام چهارشنبه سوری به خاطر آتش پرستیمون حفظ می کنیم
آتیش همیشه رو به بالاست و نماد ترقی و پیشرفته
آتیش همیشه یه رنگه و نماد صداقته
آتیش همیشه به رنگ قرمز می سوزه و نماد عشقه

آتیش هیچ وقت هیچ کثیفی رو تو خودش راه نمی ده هر چند با دود و بوی بد ولی از بینش می بره و نماد پاکیه
آتیش اجازه نمی ده هیچکی بهش نزدیک بشه و نماد غروره
آتیش فقط جلو آب کم می یاره
تا نشون بده پاکتر و زلال تر از خودش هست یادش بمونه تو اوج غرور یکی بالاتر از خودش هست
همه واسه فرار از تاريكي بهآتيش روشن و گرم پناه ميارن و نماد امنيته
آتیش هیچ وقت تکرار نمی شه و واسه همین همیشه زیباست
.... آتیش
عید نوروز هر سال بوی کهنه تر از سال قبل میده
عید همگی مبارک / هر روزتان نوروز نوروزتان پیروز
امیدوارم اون دگرگون کننده قلبها حالمون رو به بهترین وجه ممکن تغییر بده
نمی دونم فلسفه سفره هفت سین چیه ولی امیدوارم
سبحان و سعادت و سلامت و سرافرازی و سروری و سالاری و سر سبزی
هفت سیت امسال دلتون باشه
نخستین سین : سنجد
سنجد نماد سنجیده اقدام کردن است در کتاب معارف گیاهی جوشانده یا دود سنجد برای درمان بیماری های دماغی تجویز شده است و نیز قدما سنجد را مقوی قلب و دماغ دانسته اند چرا که سرشار از ویتامین های آ. بی . کا است پس بی جهت نیست که آن را نماد سنجیده عمل کردن می دانند سنجد را بر این باور بر سفره می نهند تا هرکس باخویشتن عهد کند در آغاز سال هر عملی را سنجیده انجام دهد قرار دادن سنجد بر سفره هفت سین نشانه گرایش به عقل است و با توجه به حدیث نبوی ( اول ماخلف الله العقل ) اولین چیزی که خداوند آفریده عقل است و همه می دانیم که آدمی با رهنمود عقل کامیاب و پیروز می شود
سین دوم : سیب
سیب میوه ای بهشتیست که نماد سلامت و بهداشت است و هشداریست برای انسان تا به سلامت و بهداشت بیندیشدو صحت خود را به دست فراموشی نسپارد چرا که عقل سالم در بدن سالم است
سین سوم : سبزه
سبزه با خود زیبایی و زندگی و نیکویی را به همراه دارد و بنا بر این فلسفه قرار دادن سبزه بر سر سفره اعلام خرمی و شادابی و خوش اخلاقی در سال نو را دارد که انسان پیوسته خوش رو و خوش برخورد باشد و در معاشرت با دیگران سختگیر نباشد
سین چهارم : سمنو
علامت قدرت است سمنو که به آن غذای مرد آفرین نیز گفته اند بدون آنکه هیچ شیرینی مضاعفی به آن افزوده شود با جوانه گندم تهیه می شود و غذایی است بسیار مقوی و پر انرژی و سرشار از ویتامین ایی برای حفظ جوانی و جلوگیری از پیری زودرس وبهترین و سازنده ترین ماده غذایی محسوب می شود که ضمنا" نشانه قناعت و یادآور راضی به حق خود بودن است یعنی استغنا از مال و متاع دنیا و در یک کلام سیرچشمی که از بزرگترین صفات انسان برتر است بدین وسیله بیان می شود
سین پنجم: سیر
نماد قانع بودن است و سلامت و شادابی و مقوی و عاقل بودن را به ما یاد آوری می کند ضمن آنکه خواص دارویی حیرت انگیز آن توجه بسیاری از دانشمندان را به خود جلب کرده است
سین ششم : سرکه
نماد پذیرش ناملایمات و رضا و تسلیم است همه ما در طول زندگی با کمی ها و کاستی ها و نامردمی های مختلفی روبه روهستیم
بنابراین سرکه را بر سفره می نهیم تا رضا و تسلیم را سرلوحه امور خود قرار دهیم تا در این پیوند هفت گانه عقل و صبر و پیکار و تسلیم و رضا و تلاش را با خود به همراه داشته باشیم اما از یادنبریم که تسلیم و رضا هرگز به معنای وادادگی و دلمردگی و پس زدگی نبوده و نیست بلکه نمادی است از انسان تلاشگر و پیگیر ولی صبور که در جهت نیل به اهداف مقدس خود گام برمی دارد
آخرین سین : سماق
نماد بردباری و تحمل است صبر یکی از عواملی است که می تواند شخصیت و روح آدمی را بارور سازد و نردبانی برای ترقی شود این تاثیر سماق که چشم را باز و بینا می سازد دقیقاً بر صبر و تامل منطبق است که به دور از عجله و شتاب راه را از چاه بازشناسید زیرا عجله وسوسه شیطانی است و بردباری سرود رحمانی

آینه و شمع بر سر سفره هفت سین نیز نمادِ نور و روشنایی و شفافیت است معمولا تخم مرغ نیز بر سر سفره ی هفت سین هست که نماد نطفه و باروری و زایش است نیزدر اساطیر ایران ، جهان تخم مرغی شکل است وآسمان چون پوسته ی تخم مرغ و زرده اش نمودگار زمین است
ماهی زنده نیز نماد سرزندگی و شادابی ست
نمی دونم چرا شب عید که میشه یادم میفته به بدیها و پست فطرتی و نامردی و دورویی و کثافت کاری و همه چیزه کارای بده آدما و اقوام و دوستان و همه ؛ هر بار عهد می بندم قید همه چیز و همه کس رو بزنم نمیشه
امسال تنم هم نفس دلم شد و تنهایی با هم سال رو تحویل کردن
کاش دریا بود آخه با اون دل آدم بزرگتر میشه و آرزوهاش کوچیکتر
کاش اونقدر پول داشتم که هر موقع هر آدم بدبختی تو راهم می یومد می تونستم یه کم بهش کمک کنم آخه هر کی به خودش اجازه جسارت به یه آدم بدبخت که نافشو با بدبختی بریدن میده

Saturday, March 03, 2007

خانه شمعی

اگه یه پاک کن جادویی داشتید
کدوم یک از خصوصیات منو پاک می کردید
پسته گم شده ام را به من باز گردان رو بخونید و برام بنویسید
بهترین ها رو براتون آرزو دارم
ازش پرسیدم دوسم داری
گفت آره
گفتم چقدر
گفت از اینجا تا خدا
گفتم تو که گفتی خدا از همه چی به آدم نزدیکتره
اشک تو چشاش جمع شد
....

هر چی دوست داری اسمشو بزار

هر چی می گم این زندگی نکبتی ما ارزش دلسوزی نداره می گید نه
امروز از اون بالای بالای خوابگاه ارم تا اون پایین پایین پیاده تنها اومدم
این بار واسه یه بار تو زندگیم خوب فکر کردم
باید خیلی فکر می کردم
یه آدم که 24 سال از زندگیش بیهوده گذشته و بیکار و بی عار داره می گرده
یه آدم بی سواد و کار ندون که به درد هیچی نمی خوره
نه درس نه زبان نه نرم افزار و کامپیوتر نه کار و نه هیچی
نمی دونم دلم به چی خوشه و تا حالا دنبال چی بودم
زندگی و عمرم تباه شده
تا الان نه لذت مادی بردم نه معنوی و نه فهمیدم زندگی چیه
خیلی خراب کردم
تا حالا همشو باختم
به درد مسافر کشی هم نمی خورم
یه عمر شاید می خواستم بگردم دنبال یه پشتوانه یه تکیه گاه یه ساپورتر دنبال پول و قدرت و زیبایی دنبال لذتهای مادی و معنوی
فکر رسیدن بدتر از رسیدن هست
می خوام از اول شروع کنم از بی نهایت زیر صفر برسم به مثبت بی نهایت
همش حرف نه عمل
می خوام یاد بگیرم
....