Thursday, August 31, 2006

خواست تنهائیه ما را به رخ ما بکشد

تو اونقدر مغرور بودی که نزاشتی حتی ما با یادتم دلخوش باشیم
....

Monday, August 28, 2006

حرفای قشنگ بدرد نخور

امشب یه حال عجیبی دارم
خیلی دلم می خواد بدونم قبل از دیدن اون چه فکری می کردم
گاهی آدم دلش می خواد با یکی حرف بزنه
اونوقت اگه یکی نخواد حرف اونو بشنوه چی میشه
باید بره سراغ یکی دیگه و اگه نشد اون قدر بگرده تا یکی پیدا بشه
اما یه راه دیگه هم هست
از خودش بپرسه
من چرا باید به یکی احتیاج داشته باشم تا باهاش حرف بزنم
خودم می تونم با خودم راحت حرف بزنم حرفای خودم رو راحت تر بفهمم
اگه کسی به اینجا برسه دیگه نه می گرده و نه انتظار می کشه
شاید احساساتی هستم و از ابرازش می ترسم و واسه توجیه خودم این حرفا رو زدم
یا شاید خیالاتی هستم و می ترسم با پیدا کردن دوست مجبور بشم از خیال بافی دست بردارم
آخه با خیالش خیلی بیشتر حال می کنم
همه فکر می کنن اگه حسشونو به هم نشون بدن همه چی بهم می ریزه
واسه همین هیچکی حرف دلشو راحت نمی زنه
آدما منظورشون یه چیز دیگست ولی یه چیز دیگه می گن
آدما برای مخفی کردن احساسشون دلیل دارن
و این دلیل از هم دورشون می کنه
هیچ دلیلی از عشق مهم تر نیست
عشقی که دست کمی از خیال بافی نداره
اینجا نمی شه به کسی نزدیک شد
آدما از دور دوست داشتنی ترن
با خیلی ها برخورد کردم که به دلم نشستن ولی به دلشون ننشستم چون قبلا" یکی به دلشون نشسته بود
چرا زندگی اینجوریه
چون آدما اینجورین
به خودم می گم کاش همه چی بهتر بود
کاش چیزای بهتری بود که آدم ببینه
شاید من با بقیه فرق دارم
هیچ رازی رو ندارم
اما چرا
یکی رو که یه عمر باهاش بودی یه هو پر بزنه و بره
خوش به حال اونی که می خواد با من باشه
یعنی کسی پیدا می شه که کلی برام فداکاری کنه
از عادت شب گردیم بدی ندیدم
روشنی زیادم جالب نیست
تو تاریکی آدم می تونه خیال کنه که جایی کسی منتظرشه
آدم باید خودشو بزنه به اون راه
فراموش کردم که تو تنهایی راحت ترم
شاید اون هم تنهاست
باید تنهایی از پس دلم بر بیام
باید قدم زد و با خود حرف زد
....

Sunday, August 27, 2006

خاطره یه عشق کهنه

وقتی حواست نیست

Saturday, August 26, 2006

مدینه فاضله

چنان معاش کن که گر بلغزد پای
فرشته هات با دو دست دعا نگهدارند
مدینه فاضله هر کسی یه جاییه
مدینه فاضله دیگرون نه سخته و نه عجیب و نه خنده دار
نمی شه مدینه فاضله کسی رو به دیگری زور کرد
زندگی هر کی به خودش ربط داره
من اینجوری حال می کنم
به هیچکی هم هیچ ربطی نداره
تو راست می گی رفیق
نباید در مورد سیاست یا اعتقادات یا احساسات با کسی بحث کرد
....

Friday, August 25, 2006

ماهیها عاشق می شوند

دلمون شده عین یه دارت
هر کی از راه می رسه یه تیر به سمتش پرت می کنه
بی انصافها فکر اینو نمی کنن که
خوردنش چه دردی داره و بیرون کشیدنش چه دردی
(بدبخت دلت تیکه پاره شد)_
(آره می دونم)_
....

Wednesday, August 23, 2006

دریا....دل....ومن

وقتی یکی زورگیرتون کرد و هیچ راه فراری ندارید
به جای تقلا و ستیزه
یه کاری کنید که به هر دوتون حال بده و لذت ببرید
منظورم زندگیه که آدم رو ماده می کنه
....

Sunday, August 20, 2006

چشم اندازی در مه

مرا آیا امید رستگاری نیست
صدا بالنده پاسخ داد
آری
نیست
....
کسی راز مرا داند
که از این رو
به آن رویم
بگرداند
....

Friday, August 18, 2006

سللانه

با لشت را بردار و کنار تنهائیم دراز بکش
من دکمه های پیراهنت را با دستان مرد دیگری باز می کنم
....

Thursday, August 17, 2006

قاصدکها بی اختیار می رقصند

زیر این طاق کبود یکی بود یکی نبود
مرغ عشقی خسته بود که دلش شکسته بود
اون اسیر یه قفس شب و روزش بی نفس
همه آرزو هاش پر کشیدن بود و بس
تا یه روز یه شاپرک نگاشو گوشه ای دوخت
چشش افتاد به قفس دل اون بد جوری سوخت
زود پرید روی درخت تو قفس سرک کشید
تو چشه مرغ اسیر غم دلتنگی رو دید
دیگه طاقت نیاورد رفت توی قفس نشست
تا که از حرفای مرغ شاپرک دلش شکست
شاپرک گفت که بیا تا با هم پر بکشیم
بریم تا اون بالاها سوار ابرا بشیم
یه دفه مرغ اسیر نگاهش بهاری شد
بارون از برق چشاش روی گونش جاری شد
شاپرک دلش گرفت وقتی اشک اونو دید
با خودش یه عهدی بست نفس سردی کشید
دیگه بعد از اون قفس رنگ تنهایی نداشت
توی دوستی شاپرک ذره ای کم نمی ذاشت
تا یه روز یه باد سرد میون قفس وزید
آسمون سرخابی شد سوز برف از راه رسید
شاپرک یخ زد و یخ مرد و موندگار نش
د چشاشو رو هم گذاشت دیگه اون بیدار نشد
مرغ عشق شاپرکو بدست خدا سپرد
نگاهش به آسمون تا که دق کردشو مرد

Wednesday, August 16, 2006

ایستگاه آخر

دلم گرفته ای دوست
هوای گریه دارم
جنگ یه تکلیف نبود
ربطی به خدا و پیغمبر و دین و اسلام و غیره نداشت
بحث سر غیرت بود
حرف ناموس و شرافت و وطن بود
شهامت شجاعت شهادت
آخه کی می شه یه شب با خیال راحت و بی هیچ ترس و بدون هیچ دغدغه
سرت رو روی بالش بزاری
و به آینده فکر کنی و واسه فردا برنامه ریزی کنی
....

Monday, August 14, 2006

هفت

به بزرگی خود خدا قسم هیچ نعمتی بالاتر از سلامتی نیست
به خودم قسم تا درست و حسابی لمسش نکنید نمی فهمید چی می گم
هنوز تو بیمارستان بستری نشدید که سرم پشت دستتون باشه و هی زارت و زورت ازتون خون بگیرن و مرتب دکترای مختلف معاینه های جور واجورتون کنن و هیچکی نفهمه چتونه و ازتون قطع امید کنن
و اونوقت به معجزه ایمان بیارید
سالها پیش من درد سخت تر از زندان انفرادی رو چشیدم
هنوز فرزند یا عزیزترین کس زندگیتون نرفته بیمارستان و دکترش پشت در اتاق عمل حرفای نا امید کننده بزنه
و اونوقت دنیا واستون به آخر برسه
وقتی از احمد رضا خون می گرفتن و واسه اتاق عمل آمادش می کردن
اونی که از دکتر می ترسید چه برسه به آمپول هیچی نمی گفت
آره ترسیده بود چون می ترسید
ولی انگاری می فهمید و داشت با اون لبخندی که داد و حوار و گریش رو پشتش پنهون می کرد ما رو آروم می کرد
و می خواست به ما حالی کنه که من می دونم چه خبره
چه زجر آور بود و مغز و دل آدم رو بد جور می لرزوند
هیچ وقت دلم نمی خواسته دکتر بشم و با جون بعضیا و احساسات بعضیای دیگه بازی کنم
آخ که دل من چقدر کوچیکه و دیگه طاقت ندارم ادامه بدم و اشکم در اومد
....

Saturday, August 12, 2006

یکی شبیه خودم

کاش یکی می فهمید
رویای اون پسر کوچولویی که گوشه خیابون ستارخان گردو می فروشه
اون ماشینای گرون با پسر و دخترای سانتی مانتال توش نیست
همه دلخوشیش اینه که
با فروش چند تا فال گردو شب پیشه مادر و خواهر کوچیکش شرمنده نباشه
آره رفیق زندگی خفت بار ما که نکبت ازش می باره دلسوزی نداره
....

Friday, August 11, 2006

فرشته های زمینی

زندگی شورش علیه پوچی و سر خوردگی هاست نه خودش
رسم خوشایندی که پرشی داره اندازه عشق و بال و پری داره با وسعت مرگ
زندگی چیزی نیست که لب تاخچه عادت از یاد من و تو بره
....

Thursday, August 10, 2006

خدا می آید

وظیفه خورشید روشنایی و گرما دادنه
وظیفه من چیه
....
آفتاب هم طلوع داره و هم غروب
من چی
....

Wednesday, August 09, 2006

دیوانه ای از قفس پرید

هیچکس تنهاییم را حس نکرد
غربت و نا مهربونی غربت و بی همزبونی
نمی دونی که چه سخته نمی دونی نمی دونی
زندگی عزابه وقتی توی زندگیتم غریبی
سهمت از زندگی اینه که همیشه بی نصیبی
....
کی می دونه من چمه

Tuesday, August 08, 2006

پدر

کوچیکتر از اونیم که بخوام از پدر بگم
....
شاید امشب وقتش باشه که اینا رو بگم هر چند که دلم نمی خواد
چه جور باید حالیت کنم که طعنه هات خستم کرده
به خدا به خاطر تو زبون خیلی ها روم دراز شده
تو باعث شدی که نسبت به خیلی از حرفا بی خیال بشم
شدم عین آدمای تو سری خور
آره زورم گرفته
گریم گرفته
دارم دیوونه میشم
همش سکوت و خود خوری
نمی دونم اون تگرگ دونه درشت و طولانی رحمت بود یا بلا
هر چی بود به موقع بود و حال داد

Monday, August 07, 2006

پروانه ای در باد

تن مرده زنده دل زیر خاک
به از زنده مرده دل صد هزار
یه نگاه به لوتی های قدیم بندازید
همه عرق خور بودن
اصلا" یه نگاه به بچه های همین انقلاب بندازید
اکثرا" همون عرق خورا بودن
راه دور نرید و یه نگاه به بچه های جنگ بندازید
بیشترشون بچه های همون عرق خورا بودن
همه مرد بودن و غیرت داشتن و سرشون همیشه بالا بود
اونا اعتقاد به ناموس و غیرت و وطن داشتن
حالا چی
همه معتاد هستن و خواهر و مادر و دختر و .... رو راحت به باد میدن
شراب حرام است و تریاک حلال
خودتونو خر نکنید
قسم می خورم تعداد زنهای شوهر دار فاسد بیشتر از دخترهای فاسد هست
....

Sunday, August 06, 2006

به کسی ربطی نداره

وقتی جو گیر و خراب و داغونم
و حوصله هیچکی رو ندارم
دلم می خواد لااقل تو درکم کنی رفیق
....
می خوام برم واسه عملیات استشهادی اسم بنویسم
شاید اینجوری لااقل با پوز خندم بتونم یه تلنگری به عربای بی خیال بزنم
من نمی دونم از بین این همه عرب
فقط همین چند تا ائمه معصوم و اهل بیت عربی که ما بهشون اعتقاد داریم
غیرت داشتن

Saturday, August 05, 2006

آخر بازی

هر کسی واسه خر کردن خودش یه توجیهی داره
....

Friday, August 04, 2006

سگ کشی

باید با زخم ساخت
طول می کشه
ولی خوب می شه
....

Thursday, August 03, 2006

نفس عمیق

هیچکی از آینده خبر نداره
ولی می دونه گذشته رو چیکار کرده
....
چون مرده شوم خاک مرا گم سازید
احوال مرا عبرت مردم سازید
پشیمونم از حرفایی که
یا به موقع نگفتم
یا بی موقع گفتم

Wednesday, August 02, 2006

پرواز یک پروانه

اندیشیدن به اینکه
دیگر نمی خواهم به تو بیندیشم
خود
اندیشیدن به توست
پس بگذار تا نیندیشم
که دیگر نمی خواهم به تو بیندیشم
....

Tuesday, August 01, 2006

این زن حرف نمی زند

آیا این زخمها خوب می شن
تجاوز
پستی
بی عدالتی
ظلم
....
حق
گرفتنی هست
دادنی نیست

آخرین صحنه

کاشکی فکر کردن آدم مثل کار کردنش بود
هر موقع خسته می شدی تعطیلش می کردی
....