Friday, August 18, 2006

سللانه

با لشت را بردار و کنار تنهائیم دراز بکش
من دکمه های پیراهنت را با دستان مرد دیگری باز می کنم
....

13 Comments:

Blogger sohrab ghavami said...

امشب خیلی خرابم
به دادم برسید

2:14 AM  
Anonymous Anonymous said...

اوخ مهدی خیلی توپ بود..ایول
راسی من عنوان پستت رو فقط نمیتونم بخونم چی نوشتی؟

2:05 PM  
Anonymous Anonymous said...

من عاشق رفتن زيز بارونم
زيز بارانهاي پاييزي
شسته از خاك نا پاك اين زمانه شدم
حس ميلادي نو دارم
------------------------
اين پستت خيلي باحال بود
عالي بود مهدي
فك كنم واسه نظر دادن بايد يه كم در رابطش فك كنم

3:18 AM  
Anonymous Anonymous said...

salam agha mehdi
khobi?
en postet mahshar bod eyval
eno khodet gofti??
en ke neveshti kheili pore
az hame lahaze be ghole khodet bad jor dahan por kone

3:22 AM  
Anonymous Anonymous said...

وووي وووي من كه يه ج.ريم شد اينو خوندم

3:36 AM  
Blogger PaRaDa said...

????????
shaiad behtar bud migofti ba dastane zane digari!

7:48 AM  
Blogger PaRaDa said...

alan fahmidam ke jomlat dorost bud man eshtebah fahmidamesh
kudum postet male man bude?

8:38 AM  
Blogger بید مجنون said...

منکه هیچی نفهمیدم و اینکه بقیه این همه تمجید کردن واقعا واسم تعجب داره تو رو خدا از پردیس بپرس چطوری اولش به این نتیجه رسیده که دست یه زن دیگه و بعد توی نتیجه گیری مجدد فهمیده همون دست مرد دیگه درسته
------------------------------
پست شاپرک خیلی خاطرات رو زنده کرد
خاطرات آغازین یه رابطه
دمت گرم حال دادی

12:21 PM  
Anonymous Anonymous said...

salam raftgh
yadame
mamnonam ke omadi.age chiziyam migam mikham ke majbor beshi biyae.rasti man har kari kardam in farsi nashod.man barnameye farsi nadaram.on ghalatam ke azam gerefti doroste.on az zabone yeki digas.shayad ye fereshte.amo zanjir baf hamon osta karime age jaye on bodi karaye behtar az in mitonesti anjam bedi.
nafahmidam kodom post manzorete?

12:28 PM  
Anonymous Anonymous said...

sharmande.ghalat emlae ziyad daram.on bala salam rafigh bod.bazam yadam.ino yadam raft begam.man ke fereshte nistam gonaham ziyad daram.man faghat az fereshtehaye zamini minevisam.

12:31 PM  
Anonymous Anonymous said...

دوست ندیده
ممنون از اظهار لطفت
دغدغه من علم سیاست نیست ف که جریانی ست که بر مردم ایران حاکم شده.میتوانم از خاطرات خود گویم هرچند بسیاری از آنهم به نوعی با سیاست ربط پیدا میکند
میتوانم از عشق بسرایم ، اما باور کن که اینهم به سرنوشت کشورم راه پیدا میکند
من در ایران نیستم ، میتوانم از خوشیهای مردم اینجا کامیاب شوم اما باور کن نمیتوانم حتی لحظه ای ابرهای تیره حاکم بر سرنوشت عزیزان در ایران را ندیده بگیرم
من برای نجات آینده دخترم 0 که حالا دو شده اند ) ایران را ترک کردم ؛انسان میتواند خود را به آتش بسپارد اما حق ندارد با خود عزیزانش را هم بسوزاند.آمدم اما به قول حافظ
در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
کمترین هنری که ما میتوانیم به خرج دهیم این است که سعی کنیم خرافات را با هر زبانی از سینه مردم بزدائیم تا فردا را از دل سینه ملایان سده های گذشته جستجو نکنند ، خدانیز انسان را رها کرد تا خود راه بجوید، سعی کنیم این خود را از بیخودیها جدا سازیم
بازهم از انتقاد دوستانه ات ممنونم

9:31 PM  
Anonymous Anonymous said...

وچه ظالمی تو!
یک بار اجازه ندادی سرم را روی بالش تنهایی های تو بزارم
فقط یک بار
تنهایی همون رو به آغوش هم بسپاریم!

11:01 PM  
Blogger بید مجنون said...

واقعا نمیفهمم چی میگی؟ بعضی وقتها یه چیزایی پیش خودت فکر میکنی و به همون عمل میکنی و فکر میکنی بقیه هم همینطورن
من هیچ فکری درباره تو نکردم، نمیدونم خودت چه فکری کردی که داری همینطوری گیرش رو به من میدی.من آخرین گناهم شاید به مسخره گرفتن این افکار درونیت باشه که هنوز نفهمیدم چی هست!!!!!!! آخه من چه توقع زیادی ازت داشتم؟منکه توی زندگیم از کسی تا حالا چیزی نخواستم!!!مگه اصلا چه کار کردی که من بخوام دربارش فکر کنم

12:56 PM  

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home