Tuesday, August 08, 2006

پدر

کوچیکتر از اونیم که بخوام از پدر بگم
....
شاید امشب وقتش باشه که اینا رو بگم هر چند که دلم نمی خواد
چه جور باید حالیت کنم که طعنه هات خستم کرده
به خدا به خاطر تو زبون خیلی ها روم دراز شده
تو باعث شدی که نسبت به خیلی از حرفا بی خیال بشم
شدم عین آدمای تو سری خور
آره زورم گرفته
گریم گرفته
دارم دیوونه میشم
همش سکوت و خود خوری
نمی دونم اون تگرگ دونه درشت و طولانی رحمت بود یا بلا
هر چی بود به موقع بود و حال داد

4 Comments:

Blogger sohrab ghavami said...

پدر رشته اصلی خانواده هست
.... بدون پدر

7:55 AM  
Anonymous Anonymous said...

سلام..چطوری؟
اومدم عید رو بت تبریک بگم .

در ضمن روزت هم مبارک
....................

شاید فردا بهتر از امروز باشه.همیشه منتظر فردای بهتر باش

3:39 PM  
Anonymous Anonymous said...

بعضياشونم اين مدلين ديگه ولي خداييش همه شون همه جورِ عشقن
يه پا مررردي واسه خودتا ميدوني چرا چون جايي كه يه پسر بدونه بايد سكوت كنه و حرفي نزنه و به خاطر اين جلوي خودشو بگيره و سكوت كنه اونم موقعيي كه تو اوج غرور بازياشِ يعني اينكه بزرگ شده و اونم آقاييه واسه خودش اين سكوت شيرين تر از تمومي حرفايي به حقيه كه بايد زده ميشد
آقا مهدي روزت هم مبارك

1:05 AM  
Anonymous Anonymous said...

salam agha mehdi.molod rast mige.bazihashonam na hamashon intoriyan.fekr nakon age migam asheghesham hich moshkeli nadaram.man faghat say mikonam khobiyasho bebinam.vagarna hatta roze pedaram taghat nayovord va ashkamo darovord.pas ghose nakhor tanha niste .hame mesle hamim.

12:22 PM  

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home