چه بوده آن گناه من که یار من نمی شوی
میشه با گور گور دستای تو خیلی کارا کرد
میشه تو چشمای تو گم شد و مرد
میشه دریا رو به بغض تو سپرد
میشه با چشم تو رنگا رو شناخت
میشه بهترین ترانه ها رو ساخت
میشه هر قصیده رو با چشم تو اندازه کرد
میشه تو چشمای تو قدیمی ها رو تازه کرد
میشه فریاد زد و رفت تا ته دشت
میشه دریا شد و از خشکی گذشت
نگو دیره من از این فاصله ها بد جوری گریم می گیره
نگو دیره من از این بی خودی ها بد جوری گریم می گیره
آره گریم می گیره
آره گریم می گیره
....
نباید الکی با زندگی لجبازی کرد و سعی کرد رسم زمونه رو عوض کرد
من تا حالا بیهوده تقلا می کردم پس دیگه بسه
منشین در پی این بهت گران مدران جامه جان را مدران
مکن ای خسته در پی بغض درنگ دل دیوانه تنها دل تنگ
پیش این سنگ دلان قدر دل و سنگ یکیست
قیل و قال زغن و بانگ شباهنگ یکیست
دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترین
سینه را ساختی از عشقش سرشارترین
آن که می گفت منم بهر تو غمخوارترین
چه دلازارترین شد چه دلازارترین
ناله از درد مکن
آتشی را که در آن زیسته ای سرد مکن
با غمش باز بمان
سرخ رو باش از این عشق و سرافراز بمان
راه عشق است که همواره شود از خون رنگ
دل دیوانه تنها دل تنگ
....