Thursday, December 28, 2006

چه بوده آن گناه من که یار من نمی شوی

تا همیشه تو چشات خیلی چیزا رو تازه کرد
میشه با گور گور دستای تو خیلی کارا کرد
میشه تو چشمای تو گم شد و مرد
میشه دریا رو به بغض تو سپرد
میشه با چشم تو رنگا رو شناخت
میشه بهترین ترانه ها رو ساخت
میشه هر قصیده رو با چشم تو اندازه کرد
میشه تو چشمای تو قدیمی ها رو تازه کرد
میشه فریاد زد و رفت تا ته دشت
میشه دریا شد و از خشکی گذشت
نگو دیره من از این فاصله ها بد جوری گریم می گیره
نگو دیره من از این بی خودی ها بد جوری گریم می گیره
آره گریم می گیره
آره گریم می گیره
....
سرنوشت بعضیا سیاه نوشته شده و سرنوشتشون تاریکه
نباید الکی با زندگی لجبازی کرد و سعی کرد رسم زمونه رو عوض کرد
من تا حالا بیهوده تقلا می کردم پس دیگه بسه
سر خود را مزن این گونه به سنگ دل دیوانه تنها دل تنگ
منشین در پی این بهت گران مدران جامه جان را مدران
مکن ای خسته در پی بغض درنگ دل دیوانه تنها دل تنگ
پیش این سنگ دلان قدر دل و سنگ یکیست
قیل و قال زغن و بانگ شباهنگ یکیست
دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترین
سینه را ساختی از عشقش سرشارترین
آن که می گفت منم بهر تو غمخوارترین
چه دلازارترین شد چه دلازارترین
ناله از درد مکن
آتشی را که در آن زیسته ای سرد مکن
با غمش باز بمان
سرخ رو باش از این عشق و سرافراز بمان
راه عشق است که همواره شود از خون رنگ
دل دیوانه تنها دل تنگ
....

Friday, December 22, 2006

شب یلدا

کی باشد و کی باشد و کی باشد و کی من باشم و می باشد و می باشد و وی
او گه لب می بوسد و من گه لب وی او مست و ز می من مست و دیوانه وی
یکی بیاد به من بگه آخه چرا ؟
اون موقع که هیچکی رو نداشتی و تنهای تنها بودی و فقط منو داشتی
همه همحرف و همزبون و همدلت من بودم
درد و دلات رو پیش من می کردی و آروم میشدی
یادته ؟
وقتی یه روز کلی با هم حرف زدیم و بعد رفتی تازه فهمیدم که من عاشقت شدم !ا
یادته یه شب نشسته بودی گوشه اتاقم و زانو هات رو بغل کرده بودی وسرت رو روی دستات گذاشته بودی و گریه می کردی
من اومدم و دو زانو نشستم روبروت و سرت رو بالا آوردم و اشکاتو پاک کردم و ازت پرسیدم چی شده
گفتی دلم گرفته
گفتم خدا نکنه دل تو هیچ وقت بگیره
دستات رو گرفتم و بلندت کردم و نشوندمت روی صندلی کنار خودم روبروی کامپیوتر و اون موسیقی رو ( بر هر که نظر کردم گریان و پریشان بود .... ) قطع کردم و موسیقی به یاد موندنیمون رو گذاشتم (اگه یه روز بری سفر بری ز پیشم بی خبر اسیر رویاها میشم دوباره باز تنها میشم .... ) بعد واست از اون عکسای خوشکلم نشونت دادم
وقتی بهت نگاه کردم با اون چشمایی که هنوز خیس بودن و قرمز شده بودن لبخند زدی
یه دستمو انداختم دور گردنت و دست دیگم رو روی سینه هات گذاشتم و بهت گفتم آروم شدی
سرتو پایین آوردی و با لبخند و با بستن چشمات گفتی آره
گونه هات رو بوسیدم و رفتم
اون موقع بود که فهمیدم خیلی دوست دارم !ا
قبل رفتن گفتم چیزی نمی خوای گفتی نه
وقتی بر گشتم صدای خنده هات رو شنیدم
یه نگاه به شاخه گل سرخی که برات گرفته بودم انداختم و بوییدمش و اومدم به طرفت
دیدم با یکی دیگه داری می گی و می خندی
اولش دلم گرفت ولی بعد به خودم گفتم هر جا دل اون خوش باشه دل منم خوشه
اومدم و اون شاخه گل سرخ رو دو دستی تقدیمت کردم و تو با یه دست گرفتی و بردیش گذاشتی توی یه لیوان نیمه پر از آب تا پژمرده نشن
بعدم با نگاهی پر از التماس و حرفای نگفته خداحافظی کردم و رفتم
و تو فقط با نگاه تمسخر آمیزت منو آزار دادی
چقدر حرف داشتم که برات بزنم اما هیچ وقت نخواستی بشنوی و اونا واسه همیشه تو دلم موندن
می خوام بدونم یادته ؟
یادمه بعدها که ازت پرسیدم تو هیچ وقت منو دوست نداشتی گفتی نه تو بی جنبه و بی ظرفیت بودی
گفتم دوست دارم
همیشه
فراموشت نمی کنم
هرگز
یادته تو چی گفتی ؟
....
منم تو رو واسه همیشه فراموش کردم و اون جملت رو همیشه گوشه قلبم نگه داشتم
این حرف رو از لج دلم زدم که خیال خودم و خودت رو راحت کنم
خدایا من با کی طرفم ؟
امشب شب مهتاب حبیبم رو می خوام حبیبم اگر خوابه طبیبم رو می خوام
خواب است و بیدارش کنید مست است و هوشیارش کنید
گویی فلونی اومده اون یار جونی اومده
اومده حاتو احوالتو سپید رویتو سیه مویتو ببیند برود
می دونی من شب یلدامو چیکار کردم دلبرم
این شب طولانی رو از غروب تا طلوع همش نشستم و هی نوشته هات رو خوندم و هی اون موسیقی رو بود که برام فرستاده بودی ( می دونی دلم گرفته می دونی گریم گرفته .... ) همون تنها یادگارت رو می گم گوش دادم و .... آره دیگه باقیشو خودت می دونی گریه های دوری اشکای غربت دلتنگی های شیرین حق حقای پنهونی .... !؟

Saturday, December 16, 2006

انتخابات

ای قوم به حج رفته کجایید
معشوق همین جاست بیایید
انقلاب یا اصلاح / دیگه انقلاب نه اما داد می زنم اصلاح
به خدا این مملکت قشنگ با آدمای خوبش نیاز به یه اصلاح اساسی داره
داره حالم ازتون به هم می خوره
از پست فطرتی و تظاهرتون
خاک بر سرتون از چی می ترسید
از اینکه دانشگاه قبول نشید یا کار گیرتون نیاد یا ترفیع درجه بهتون ندن یا .... یا چی
بابا اعتراض کنید نترسید
لا اقل ریا نکنید
نامرد بی معرفت اگه مخالفی خوب نترس بگو و اگه نیستی دیگه لااقل انقدر هارت و پورت نکن
آخه تا کی اسم خدا رو به .... می کشید و حرمت همه چی رو میشکونید
چرا انقدر آبروی خدا رو می برید و ناراضی هستید و همه کاسه و کوزتونو سر اون میشکونید
به خدا مال همینه مملکتمون شده پره زنها و دخترای فاحشه و هرزه و پسرا و مردهای معتاد و مست
به همون خدایی که هر کی تو وجودش یه ذره شک کنه از نادونترین آدمای دنیاست قسم می خورم که به خدا دارید ریا می کنید دارید گناه می کنید دارید نون حروم می خورید دارید نون تظاهر و دزدی به زن و بچتون میدید
تو رو خدا اگه اعتقاد داری برو اگه نه واسه ریا نرو
مملکت اسلامی که پایه و اساسش با رشوه و ربا و نزول و .... باشه به خدا بلای آسمونی براش میاد
به اون خدام قسم که می ترسم
می ترسم از اینکه آخه خدا می خواد شما کثافتای آشغال رو چه جور مجازات کنه
ملکت اسلامی که فقر داره توش بیداد می کنه ولی یه عده دارن خروار خروار پول پارو می کنن و دارن خفه میشن مملکتی که بانک هاش از تعداد آدماش بیشترن و علنن داد می زنن سود قطعی فلان درصد فاسد هست
مملکتی که توش همه دارن با دروغ و ریا و رشوه و نزول و کلک و حقه بازی و خود فروشی و زن فروشی و غیره و غیره میرن جلو والله دووم نمی یاره
داره نکبت از سر و روی مملکت و همه می باره
با چه رویی و با چه بی شرمی داری می گی بارون رحمت بباره
این مملکت مزخرف پست فطرتی نه ارزش دلسوزی داره و نه ارزش موندن پس باید دل کند و رفت
به همون خدا منتظر امام زمان نباشید منتظر یه بلای بزرگی باشید که از جهنم بدتره
خدایا میگن اگه تو با عدلت با آدما رفتار کنی دیگه هیچکی زنده نمی مونه ولی بابا تو دیگه از حد گذروندی انقدر رو دادی که داره خیلی خراب میشه
نه این مملکت و نه کل دنیا درست شدنی نیستن
خدایا دیگه از این زشت ترش نکن آخه دیگه هیچی قلب سیاه این آدما رو پاک نمی کنه
خداوندا هر لحظه ازت می خوام یا زودتر کن فیکون کنی یا منو ببری و راحتم کنی
خدایا من مال این دنیا نیستم
الله اکبر . لا اله الا الله . انا لله و انا علیه راجعون

Wednesday, December 13, 2006

نیست در این شهر نگاری که دل ما ببرد

خیلی وقته چشام هیچ رهگذری رو ندیدن
آخه مطمئنم
بوی تن هیچکی عطر تو رو نداره
امیدوارم اینو بفهمی
همیشه همون آخرین نگات همونی که فقط تو خداحافظی واسم داشتی دیوونم می کرد و اشکامو در می آورد
حالا هم فقط همون واسم مونده
اینقده عطر داشت که حالا حالاها کل ذهنمو خالی نمی کنه
با بودن تو روئیاهام یه بوی دیگه ای میدن که همیشه مستشم
واسه زبونم هم منو ببخش می دونم بده و زخم داره اما حالیم نمیشه دست خودم نیست
من
من فقط
فقط می خوام بگم که
چه جوری بگم
من
........
دیگه عاشق شدن ناز کشیدن فایده نداره
دیگه دنبال آهو دویدن فایده نداره
چرا این در و اون در می زنی ای دل غافل
دیگه ناز کشیدن ناز خریدن فایده نداره
ای دل دیگه بال و پر نداری داری پیر میشی و خبر نداری
وقتی ای دل به گیسوی پریشون می رسی خودتو نگه دار
وقتی ای دل به چشمون غزل خون می رسی خودتو نگه دار
حبیب خودتو نگه دار عزیز خودتو نگه دار

Tuesday, December 05, 2006

یک حرف صوفیانه بگویم اجازت است

ا_از من دلخوری
ا_آدم هیچ وقت از کسی که دوست داره دلخور نمی شه
ا_آره یا دلخور نمی شه یا اگه خطایی دید زود می بخشه
ا_من خطایی ندیدم که ببخشم
ا_خیلی دنبالت گشتم تا پیدات کردم
ا_چرا
باید می دیدمت
.... اگه تو نبودی
من الان پیش کسی هستم که دوسش دارم و این دوست داشتن رو مدیون توام
من تو این مدت به چیزایی رسیدم که با هیچی نمی شه عوضش کرد
فقط نگران بودم به زندگیت لطمه ای نخوره
ا_پس به حرفای منم گوش کن
شاید فکر کنی در حق من بدی کردی ولی اشتباه می کنی
این مدت کوتاه خوشبختی واسه یه عمر کافی بود
عشقی رو که تو حس کردی من فهمیدم
سعی می کنم همیشه نگهش دارم
هیچ وقت فراموشت نمی کنم
ا_یه شعر می خونی
ا_چی دوست داری بخونم
ا_هر چی خودت دوست داری
دل من همی داد گفتی گواهی که باشد مرا روزی از تو جدایی
ولی هر چه خواهد رسیدن به مردم بر آن دل دهد هر زمانی گواهی
من این روز را داشتم چشم از این غم نبودست با روز من روشنایی
جدایی گمان برده بودم ولیکن نه چندان که یکسو نهی آشنایی
به جرم چه راندی مرا از در خود گناهم نبودست جز بی گناهی
بدین زودی از من چرا سیر گشتی نگارا بدین زود سیری چرایی
که دانست کز تو مرا دید باید به چندان وفا این همه بی وفایی
سپردم دل به تو ندانسته بودم بدین گونه مایل به جرم و جفایی
دریغا دریغا که آگه نبودم که تو بی وفا در جفا تا کجایی
همه دشمنی از تو دیدم ولیکن نگویم که تو دوستی را نشایی
نگارا من از آزمایش برهایم مرا باش تا بیش از این آزمایی
مرا کار داری و بی قدر خواهی نگر تا بدین خو که هستی نپایی
خواننده عزیز
شبی زیبا بود
از آن شبها که تنها هنگام جوانی به درک آن توانایی بود
آسمان به دان سان پاک و پر ستاره بود که انسان با دیدن آن بی اختیار از خود می پرسید
چگونه مردمانی چنان هوس کیش و بد اندیش در زیر چنین آسمانی به زندگی سرگرمند
....
صبح ها که از خواب پا میشم لحظه شماری می کنم تا غروب بشه و موقعی برسه که مردم از سرما ترس دارن اونوقت میرم حسابی قدم می زنم تا اونقدر خسته بشم که مجال هیچ نوع فکر کردن و رویا پردازی نداشته باشم شب هم که می رم تو رختخواب با غصه اینکه وای خدایا فردا رو چه جوری شب کنم خوابم می بره
اینه زندگیه پست فطرتی و کثافت من که نمی دونم خفت مملکت مزخرف رو بگیرم که دادم به جایی نمی رسه یا یقه خدای بی انصاف رو بگیرم که شکایتم رو گوش نمی گیره یا از سر ناچاری و از روی التماس دست به دامن خود نادونم بشم که فایده نداره
چقدر هوس اون پست اولیام رو کردم که به نام (وابدی وامی دی) بود

Sunday, December 03, 2006

آب و آتش

دنبال یکی بگرد که مناسب تو باشه نه اینکه فقط خوب باشه
....
اون موقعی که من ریش و موی بلند داشتم می گفت اه اه
بش می گفتم خودمو پشت اینا پنهون می کنم و اینجوری خودمو از دیگرون جدا می کنم و آروم ترم
می گفت برو بابا چیزی که زایده و مرتب در میاد بزن تا بره دلتم نسوزه آخه بدرد سن بالاها می خوره
حالا که من سه تیغه می کنم و موهام کوتاست رفتم پیشش و می بینم ریش و موهاش خیلی بلنده و تا اومدم بهش حرف بزنم گفت من فرق می کنم
فقط یه چیز بهش گفتم
گفتم اون موقع مد نبود و حالا مد هست همین
لااقل من یه اعتقادی بهش داشتم و تو نه و فقط مقلدی
از لاشی بازی بعضی از آدما داره حالم به هم می خوره و ازشون بدم میاد
هم رفیق و هم نارفیق و چه پسر و چه دختر
من نمی دونم شاید خالق هم از خلق خودش تعجب کرده از آدمایی که خودشونم از کار خودشون سر در نمی یارن
روی تختم دراز کشیده بودم که یادم افتاد به لاشی بازی خیلی ها
حالم گرفته شد زدم بیرون اشک تو چشام جمع شده بود اما به خودم فشار آوردم تا گریه نکنم آخه حس گریه نبود
آره ارزش گریه کردن نداشت ولی فقط باید راه می رفتم تا خالی بشم و فراموشش کنم
خوستم از خیابون رد شم به خودم گفتم بزا از پل هوایی برم تا یه چند تا آدم بیشتر ببینم
توی سالاد فصل عادل عاشق دختره بود ولی یارو پولداره فقط عاشق بدبختی های دختره بود و فقط می خواست دلسوزی کنه و واسه خاطرهمین میگم که اون عاشق خودش بود
یه چیز هم از لج دلم بگم لق هر چی آدم لاشی و به پشمم که اینجورین
خیلی ناراحت بودم انگار همه یه تختشون کمه
بین آدما بودن و بوق بوق و سر و صدای بی خودشون شنیدن و .... یا الکی با بعضیاشون حرف زدن الکی آدم از حال و هوای بی خود خودش در میاد و الکی آروم میشه
چقدر بی خوده ولی واقعیت داره
انگار فقط منم که اخلاقم بد و مزخرفه و همه خوبن
وقتی به هم می رسیم هیچکدوم نمی خوایم همدیگه رو درک کنیم و به دیگری احترام بزاریم و با هم اعصابامون خورد میشه و تحمل هیچی رو نداریم
حس گریه نبود فقط باید تنهایی راه می رفتم تا آروم بشم
....

Friday, December 01, 2006

فرشته های زمینی

آدم باید یکی عین خودش رو پیدا کنه نه یکی شبیه خودش
جز تو کسی منو نمی فهمه
از جنس خودمی
خیلی بهت حسودیم میشه
وقتی حتی به بن بست هم می خوری بازم فقط یه یا خدا می گی و تمام
دوست دارم
نه فقط رو کاغذ که تو دلم
باور کن
....
یه مدل عشق بر می گرده به معنویات مثل عشق به خدا یا عشق به علی و اینجور موارد
یه مدل عشق عشقهای خانوادگیست مثل عشق مادر و فرزند یا پدر و مادر وبرادر و خواهر و عمو و دایی و عمه و خاله و اینجور موارد
یه مدل عشق عشقای طبیعی هستن مثل عشق درس خوندن یا فوتبال یا طبیعت و اینجور موارد
اما یه مدل عشقا هستن که مدلشون فرق می کنه عشقایی که با سکس همراه هستن و مربوط به آدمها با جنسای مخالف هست و منظور از عشق ادمهای کوچه و بازار همین عشقاست
عشقهای هورمونی آدم رو کور می کنند چون با منطق سر و کار نداره
ولی عشقهای عقلانی شیرین هستن و آدم رو به دوست داشتن می رسونن
ذات آدمهاست که اونها رو می شناسونه
در مورد شناخت آدمها فهمیدن ذاتشون خیلی مهمه
ذات آدمها علاوه بر خود آدمها بیشتر به خانواده و تربیتشون بر می گرده و بعد هم به شرایط محیط
خدا کنه ذات یکی خراب نباشه یا خدا کنه یکی ذاتش خوب باشه
....
سالها پیش که کودک بودم سر هر کوچه کسی بود که چینی ها را بند می زد
آه عشق وای عشق
و من آن روز به خود می گفتم آخر این هم شد کار
ولی امروز که دیگر خبری از او نیست نقش یک برکه به روی چینیست
ترکی دارد ومن در به در کوه به کوه در پی بند زنی می گردم

خانه به دوش تو شدم بنگر که مرا تا کجا کشاندی
عاشق روی تو شدم تو که جان مرا به لب رساندی
ای با تو بودن حسرت دیرینه من ای راز عشقت تا ابد در سینه من
از تو بریدن خیلی سخته نازنینم به تو رسیدن خیلی سخته نازنینم