Saturday, May 06, 2006

رفیق

شنبه روز بدی بود روز بی حوصلگی وقت خوبی که می شد غزلی تازه بگی
ظهر یکشنبه من جدول نیمه تموم همه خونه هاش سیاه روی خونه جغد شوم
صفحه کهنه یادداشتهای من گفت دوشنبه روز میلاد منه اما شعر تو می گه که چشم من تو نخ ابره که بارون بزنه
وای اگه بارون بزنه آخ اگه بارون بزنه
غروب سه شنبه خاکستری بود همه انگار نوک کوه رفته بودن
به خودم هی زدم از اینجا برو اما موش خورده شناسنامه من
عصر چهارشنبه من عصر خوشبختی ما فصل گندیدن من فصل جون سختی ما
روز پنج شنبه اومد مثل سقاک پیر رو نوکش یه چیکه آب گفت به من بگیر بگیر
جمعه حرف تازهای برام نداشت هر چی بود خیلی پیش تر از اینها گفته بود
....

2 Comments:

Blogger sohrab ghavami said...

اینم از روزای هفتگی زندگی من
آره به خدا
کسی که شب از غصه اینکه فردا رو چه جوری شب کنه خوابش می بره .... هه

12:33 AM  
Anonymous Anonymous said...

What a great site, how do you build such a cool site, its excellent.
»

6:50 PM  

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home