Wednesday, March 25, 2009

! من و تو نزدیکیم ... به فاصله سکوت دلربای بین من و تو

تو را و مرا، بی من و تو_ بن بست خلوتی بس
: واسه اون
من اینجا بس دلم تنگ است
همیشه یه چیزی کمه
مثه الان که دلم سیگار می خواد
با همین حس و حال و با همین اشکا
یعنی خدائی همش الکی بود هان ، چقدر من خوش باور بودم
تو رو خدا یکی بیاد و ازش بخواد که بهم بگه ( باشه ، قبول ، منو هیچ وقت نخواد ) یعنی تو هیچ وقت منو دوسم نداشتی که به خدا دارم آتیش می گیرم
فقط همین
باورش سخته می فهمید
امشب از اون شباست
سه شنبه 06/12/87
: واسه خودم
باید اهمیت در نگاه تو باشد نه در آنچه می نگری
قسمت کردن تنهائیات با کسیکه توی پیله تنهائیش لذت می بره و حاضر به پروانه شدن نیست خیلی سخته
خیلی سخته اینکه بخوای با کسی باشی که می دونی تنهائیش مال هر دوی شماست
اینکه باید با هم باشید تا پروانه بشید و لذت پرواز رو حس کنید و اون از پرواز فقط در انتظار موندن رو بلد باشه درد داره
اونقدر که تمام بدنت کرخت می شه و توان رفتن باقی نمی مونه و خسته ور میره از آرزوهای درازی که تنها تا اینجا کشونده
می مونی ، نه می تونی جلو بری و نه حاضری به عقب باز گردی
گشتن دنبال راه تازه ای که دری در اون نباشه هم درد آوره ، صحبت از سال از عمره
شاید موندن و در رو برداشتن منطقی تر باشه ، باید بزارم ، باید سعی کنم این در رو بشکنم
باید تلاش کنم برای گره خوردن دستم با دست و دو پائی که پرواز رو تکمیل می کنه ، باید قد راست کنم و بی وقفه بکوشم
گاهی ایستادن و توقف کردن ، باز کردن راه واسه بالا رفتنه
ای دانای پنهان و آشکار ، جز به اراده و رحمت تو ، تلاش و اراده من ناتمام
پس یاری ام کن ، مشت بر جان ناتوانم نه و یاری ام کن ، آمین
14/01/87 چهارشنبه