بی روح ترینی در بی دنیا
به گذشته بر می گردم به سراغ خاطراتم
تازه میشم از دوباره از تو دام خاطراتم
دیشب رفتم صدرا
نمای فوق العاده صدرا توی شب از دور دیوانه کنندست
خط زرد لامپهای اتوبان با خط ممتد آبی لامپهای بلوار با خط سفید لامپهای خیابوناش رویایی بود
وقتی رفتم در دانشگاه ایستادم
به خدا این حرف بزرگترا که می گن جوونی کجایی که یادت بخیر رو حس کردم
با تمام وجود و با اشکام لمسش کردم
گه گاه با استرس از اون در کوچیکه با عجله واسه امتحان می رفتم داخل
و گه گاه با عشق از همون در کوچیکه آروم واسه قدم زدن می رفتم بیرون
وای چه خاطراتی
بچه ها رو می دیدم که وسط دانشگاه وایساده بودیم و زو بازی می کردیم
یادش بخیر
....
یعنی میشه یه روز دست دلبر رو بگیرم و ببرمش اونجا و کل خاطرات گذشتمو باهاش مرور کنم
رفیق خیلی حال دادی
دو تا مرغ عشق واقعی هستین
5 Comments:
وای عجب شبی بود دیشب به خدا
اگه بدونید چه حالی داشتم
چه حسی داشتم
چه جوری بودم
جای همتون خالی و سبز
ستاره هاش نور مي شناختند ؟؟؟؟
خوب ما رو قال میزاری
kheili ghashng bood.kheili
aghe shod be manam sar bezanin
manoon misham
bye
نمي دونم دانشگاه چي داره كه آدم حتي تو تعطيلات تابستون هم نوستالژي روزاي دانشگاهو داره چه برسه به اينكه بخواي واسه هميشه ازش بياي بيرون
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home