معصومیت از دست رفته
من چه تلخم امروز
دیگه از تنهایی و شب گردی خسته شدم و حوصلم سر رفته
وقت اون رسیده که دستام تو دست یکی دیگه باشه
و شب و روزم رو با اون بگذرونم
دیگه دغدغه هام و آرزوهام و رویاهام تکراری شده
موقع اون رسیده که دلواپسیهام رو با یکی قسمت کنم
دیگه تنهایی قدم زدن و گریه کردن بسه
می خوام سرم رو روی شونه های یکی بذارم و واسه اون حرف بزنم
دیگه واقعا وقتشه به خدا
هنوز یکی پیدا نشده
....
2 Comments:
.... تو همونی
سلام.میدونی من هنوز توی شناخت اونی که هر روز توی آیینه بم زل میزنه کم آوردم.و تورو هم در حد یه آدم که از احساساتش تاثیر زیادی میگیره شناختم و تازه این رو هم از نوشته هات میگم.ولی مهدی راجع به دوستی باید بگم بخاطر شخصیت و عقایدی که برا خودم دارم پیشنهادت رو رد میکنم.نه بخاطر تو یا شخصیت تو یا هر چیزه دیگه ای ..فقط به خاطر خودم و باور هام.
برا همه محبت هات ممنون.
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home