Wednesday, May 21, 2008

تنهائیتم بزار رو دوشت ببر

تو که چشمات طبیب درد من نیست
من از دردای بی درمون چه گویم
----
دلم تنگ شده واسه گاهی یه کم بی خیالی و بی فکری
کاش می شد کل بدبختی ها و غصه هاتو حتی گذشتت رو مثل یه تیکه بنگ تو یه نخ سیگار بار زد و دودش کرد بره هوا
.... آخ

یادمان باشد از امروز خطائی نکنیم
گر چه در خود شکستیم صدائی نکنیم
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند
طلب عشق ز هر بی سر و پائی نکنیم

همه دوستای قدیمی رفتن ، دیگه اینجا هیچکی نیست ، یا وبلاگ رو حذف کردن یا تعطیل ، آخه مگه اینجا چی بود که همتون رفتید

.... آخه به خدا اینجا فقط کنج عزلت ما بود رفقا ، اینجا خلوتگاهمون بود ، اینجا مرحم زخمامون بود ، اینجا

.... هر کسی نغمه خود خواند و از یاد رود

.... خدائی دلم برای تک تکتون تنگ شده ، واسه نوشته هاتون

.... واسه علیرضا واسه نگار وصبا و رها و مواود و مرسا و شیرین واسه بابک

چه اونا راه رو درست رفته باشن چه اشتباه اون منم که هنوز اندر خم یک کوچه موندم

....

7 Comments:

Blogger sohrab ghavami said...

خسته و سر در گمم
دلم می خواد بمیرم

5:51 PM  
Blogger Unknown said...

يادمان باشد اگر گل چچيديم ... برگ و خار و گل و گلبرگ همه ... همسايه ديوار به ديوار همند....

11:54 PM  
Anonymous Anonymous said...

اندرمیان امشب به روز میشود

1:27 PM  
Blogger sohrab ghavami said...

.... آدمی خیلی تنهاست
گاهی آدم برای فرار از تنهائی هر کاری می کنه
اون موقعی که تنهائی به اوج خودش می رسه و تکراری میشه دیگه هیچی نمی فهمه
یکی می ره سراغ اعتیاد یکی می ره سراغ مشروب یکی می ره سراغ دوست غیر همجنس و خلاصه هر کی یه کار شاید اشتباه رو می کنه
یه موقع به خودش میاد می بینه هوووه چقدر از خودش دور شده
....
.... داشت یادم می رفت تنهائی چطور بود
....
از تنهائی مگریز
گه گاه آن را بجوی و تحمل کن و به آرامش خاطر مجال ده
....
بنویس
بعضیا محتاج نوشتن هستن
فقط نوشتن آرومشون می کنه
بنویس رفیق نه واسه خودت واسه تنهائی ای که شاید داره فراموش می شه واسه راهی که شاید اشتباه رفتی یا داری می ری واسه تن هائی که تنها هستن
بنویس
....
تو که چشمات طبیب درد من نیست
من از دردای بی درمون چه گویم
....
من از دردای بی درمون چه گویم
....
.... چقدر تنهام

7:14 AM  
Anonymous Anonymous said...

حلالم کن
فقط همین

.......

3:15 PM  
Blogger بید مجنون said...

گاهی باید ننوشت گاهی باید از نو نوشت گاهی باید پاک کرد و بعد از نو نوشت
اساس این است که باید گاهی ایستاد و به گذشته نگاه کرد به اتفاقات و تجربه گرفت

1:29 PM  
Anonymous Anonymous said...

........
.....
...


نگار

10:58 AM  

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home