Saturday, July 22, 2006

میراث من جنون

حالا دیگه همه دلخوشیشون منم
همه امیدشون به منه
فکر می کنم بزرگ شدم و مسئولیتم سنگین شده
احساس غرور دارم
باید فکر اونا هم باشم و واسه آیندم تنهایی تصمیم نگیرم
کارم سخت شده
امیدوارم بتونم از پسش بر بیام و اونا رو شاد کنم
....
هیچکدوم نمی فهمید من چی می گم

11 Comments:

Blogger sohrab ghavami said...

خدایا اول خودت بعد هم خودت

1:12 AM  
Anonymous Anonymous said...

amooon az ein cheshma ke miufteh donbale adamo ye hooo behesh ghoror mideh bozorgi mideh
agha mehdi be bozorgi khosh omadi pesaram

4:37 AM  
Blogger PaRaDa said...

unha na omidi nist
1 eteraze be chizaye ke aziat mikonan man ro!
montazere advice hatun hastam!

8:44 AM  
Anonymous Anonymous said...

سلام
بعضی وقتا یک مسئولیت هایی روی دوشت میاد که حس می منی دارن دیونت می کنن . طاقت نداری ببینی
با این حال باید تصمیم بگیری و بهترین رو انتخاب کنی

10:07 AM  
Anonymous Anonymous said...

az pasesh bar miay..
ye kam tamarkoz mikhad o aaramesh o isar o dele bozorg o shooneye pahno! namak o felfel o ... ;)
------------
mirase man.. sookoot

12:14 PM  
Anonymous Anonymous said...

همين كه دلت به او گرم است ....يعني ميتواني...

12:25 PM  
Blogger بید مجنون said...

میدونی رفیق قبلا هم دلخوشیشون بودی و امیدشون
ولی به نظر من باید واسه آیندت تنهایی تصمیم بگیری تا بعد فقط تقصیر گردن خودت باشه نه کس دیگه ای

3:38 PM  
Blogger بید مجنون said...

تیتر مطلبت مشکوک میزنه رفیق

3:39 PM  
Blogger بید مجنون said...

آی احساسای غرور این مدلی میچسبه
آی میچسبه

3:41 PM  
Blogger بید مجنون said...

رفیق مگه قرار نبود کسی رو نصیحت نکنیم انگاری ملت منتظر نصیحتات هستن
-------------
تو 7 خط مطلب گذاشتی من10 خط کامنت واست گذاشتم

3:43 PM  
Anonymous Anonymous said...

آقا قبول نیس..خب یه جوری بگو بهتر بفهمیم.

5:58 PM  

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home