سراب سکوت
اگر شهر نگاهت فرصتی داشت به یادم باش در هر روزگاری
من مقصودم نوشتن نیست
فقط برای این می نویسم که نوشتن برایم ضروری شده است
من محتاجم
بیش از پیش محتاجم که افکار خودم را به موجود خیالی خودم ارتباط دهم
فقط او می تواند مرا بشناسد
آنچه که می نویسم او می بیند و به دقت می خواند
فقط با سایه خودم می توانم خوب حرف بزنم و حرف مرا خوب می فهمد
اوست که مرا وادار به حرف زدن می کند
به درک که آیا کسی کاغذ پاره های مرا می خواند
می خواهم هفتاد سال سیاه هم نخواند
فقط برای این می نویسم که نوشتن برایم ضروری شده است
من محتاجم
....
فقط برای این می نویسم که نوشتن برایم ضروری شده است
من محتاجم
بیش از پیش محتاجم که افکار خودم را به موجود خیالی خودم ارتباط دهم
فقط او می تواند مرا بشناسد
آنچه که می نویسم او می بیند و به دقت می خواند
فقط با سایه خودم می توانم خوب حرف بزنم و حرف مرا خوب می فهمد
اوست که مرا وادار به حرف زدن می کند
به درک که آیا کسی کاغذ پاره های مرا می خواند
می خواهم هفتاد سال سیاه هم نخواند
فقط برای این می نویسم که نوشتن برایم ضروری شده است
من محتاجم
....