نمی شه عین فریاد زیر آب زندگی کرد
نمی دونم چه حکمتی توی آب هست
از یه طرف دریا و از طرف دیگه بارون
زیر بارون توی شب یا لب ساحل دم غروب قدم زدن فوق العادست
دیدن عظمت و زیبایی دریا و گوش دادن به صدای موجاش یا دیدن فراوونی بارون و گوش دادن به صدای تلنگر هاش آدم رو مست و از خود بی خود میکنه
با دیدن دریا و بارون دیگه نمی تونی شک کنی خدا نیست و هی به خودت می گی خدا هست خدا می آید
از یه طرف دریا و از طرف دیگه بارون
زیر بارون توی شب یا لب ساحل دم غروب قدم زدن فوق العادست
دیدن عظمت و زیبایی دریا و گوش دادن به صدای موجاش یا دیدن فراوونی بارون و گوش دادن به صدای تلنگر هاش آدم رو مست و از خود بی خود میکنه
با دیدن دریا و بارون دیگه نمی تونی شک کنی خدا نیست و هی به خودت می گی خدا هست خدا می آید
....
لحظه خداحافظی همه مهربون میشن
دیروز قدم زدن لب ساحل دم غروب روی ماسه های نرم کنار خلیج فارس اولین سفرم به کیش و کل خاطرات اون زمانم رو به یادم آورد
نمی تونستم یه لحظه چشم از این همه زیبایی و عظمت بر دارم
انقدر عین همیشه برام جذابیت داشت که داشتم شیدا می شدم
همش به یاد تو بودم و باور کن جای خالی پاهای برهنت رو که دستات تو دستم بود و داشتیم با سکوتمون با هم حرف می زدیم و به موسیقی آب گوش می کردیم می دیدم
شاید واسه همینه که اسم بارون یا دریا رو خیلی دوست دارم نه به اندازه شیدا ولی بیشتر از تبسم یا طهورا
خدایا واسه همه چیزت لحظه لحظه شکر
نمی تونستم یه لحظه چشم از این همه زیبایی و عظمت بر دارم
انقدر عین همیشه برام جذابیت داشت که داشتم شیدا می شدم
همش به یاد تو بودم و باور کن جای خالی پاهای برهنت رو که دستات تو دستم بود و داشتیم با سکوتمون با هم حرف می زدیم و به موسیقی آب گوش می کردیم می دیدم
شاید واسه همینه که اسم بارون یا دریا رو خیلی دوست دارم نه به اندازه شیدا ولی بیشتر از تبسم یا طهورا
خدایا واسه همه چیزت لحظه لحظه شکر